روزای بعد از سفر هم به سختی قبل از سفر می‌گذره. چند تا کیسه‌ی لباس چرک از چمدون درمیاد که باید شسته و اتو بشه – جزو وسایل سفر با خودم کیسه‌ی لباس چرک می‌برم که چمدون بوی تَن نگیره. – بقیه‌ی وسایل دوباره می‌ره روی تخت و بعد سر جاشون قرار می‌گیره. حالا بعضیا می‌گن چرا بعضیای دیگه می‌گن همه چیز از تخت شروع می‌شه! همینه دیگه :دی مدیونید اگه فکر کنید منظور چیز دیگه‌ایه! :))

روزای بعد از سفر معمولا خونه‌ی ما تبدیل به خشکشویی می‌شه! لباسا دسته‌بندی می‌شن، ماشین می‌شوره، پهن می‌شن، جمع می‌شن، سری بعد!
اما بعد از این سفر به همین جا ختم نشد. می‌خواستم حتما امروز نوشته‌های روزهای قبل رو منتشر کنم و این یعنی باید بشینم نوشته‌های ۴ روز رو ویرایش کنم.

بین مراحل شستشوی لباس و مرتب کردن خونه می‌نوشتم. لباسا رو می‌ریختم توی ماشین بشوره، می‌نوشتم، بلند می‌شدم پهن می‌کردم، دوباره می‌نوشتم، بلند می‌شدم لباسا رو جمع می‌کردم، دوباره می‌نوشتم. کل روز این‌طوری سپری شد. عصر منتظر بودم مثل فیلما یکی بیاد توی این خشکشویی و استعداد نویسندگی منو کشف کنه! بعدم پول خوبی بده که مجبور نباشم اینجا کار کنم! بعدا هم صدای گفتار متن روی فیلم بگه که همه چیز از همین خشکشویی شروع کرد! دوست داشتم اون یه نفر هم نویسنده باشه و بعدا هم باهاش ازدواج کنم.
فشار کارها و گرمای امروز منو کلا از واقعیت دور کرده بود! قشنگ داشتم فیلم می‌دیدم! :))

تجربه‌ی دوری چند روزه از فضای مجازی هم بسیار چسبید! وقتی برگشتم کلی پست جالب توی نزدیکا و بلاگ بود که دیدم. محیط مجازی دوباره برام تازگی داشت و اون حس روزمرگی و کسالت رفع شده بود. 

هرچند که برای مشروح نوشتن خبرای امروز خسته‌ام ولی دوست دارم چندتاشو به طور خلاصه بگم:

دوباره خبری از آرمانِ نزدیکا گرفتم، سلام رسوند و گفت دلش تنگ شده براتون ولی به دلایلی به نزدیکا برنمی‌گرده! حالا مذاکره می‌کنم باهاش ببینم مشکلش چیه! راستی شما توی نزدیکا عضوید؟

بچه‌ی همکارمون یکی دو روز پیش به دنیا اومده و شنبه ناهار مهمونیم! 

فیلمِ نیوشا که محمد حاتمی، دوست و نزدیکایی عزیز، برای مسابقه‌ی «قهرمانِ من» ساخته بود، به عنوان برنده‌ی نهایی این مسابقه‌ی برنامه‌ی ماه عسل انتخاب شد و ایشون شب عید فطر توفیق حضور در برنامه‌ی ماه عسل رو داشتن!