نوشته‌های دل‌آرام

۱۰۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نزدیکا» ثبت شده است

قدیما بهتر بود! بهتر بود واقعا؟

یکی از مسابقاتی که توی نزدیکا برگزار شد، مسابقه‌ی نویسندگی خاطرات بدون موبایل بود. هرچند که من شرکت نکردم ولی توی ذهنم اومد که درباره‌ی این موضوع بنویسم که چقدر حس می‌کنم اوضاع بهتر شده! مثلا اگه قبلا یه جایی می‌رفتیم که مسیرش رو بلد نبودیم باید هی جلوی آدم‌هایی که نزدیک به خیابون راه می‌رفتن، می‌زدیم رو ترمز، شیشه رو می‌دادیم پایین، داد می‌زدیم چند بار می‌گفتیم آقا، خانم! بعد که طرف مطمئن می‌شد نمی‌خوایم بخوریمش، جواب می‌داد بله؟ و ما ازش آدرس می‌پرسیدیم. تازه معلوم نبود درست آدرس بده و بعضی وقت‌ها هم آدرس اشتباهی می‌داد و ما به خودمون و جد و آباد اون بنده خدا فحش می‌دادیم!

/* در پرانتز اینو می‌گم! 

البته هنوز هم برای بعضی‌ها این‌طوریه! یعنی فک می‌کنند که گوشی هوشمند برای تلگرام اختراع شده. چرا؟ چون خودشون از وقتی مجبور شدن تلگرام داشته باشن، گوشی هوشمند خریدن! روزانه حداقل یه نفر توی مترو در حالی که گوشی هوشمند دست‌شه، نمی‌دونه باید کجا بره و کل کابین مشغول راهنمایی اون بنده خدا می‌شن.
وقتی راهنمایی کردنِ ملت تمون می‌شه، می‌رم به طرف می‌گم مترو یه برنامه هم برای android و هم ios داره که می‌تونه باهاش مسیریابی کنه!
می‌گه از کجا باید دانلود کنم؟
اینجاست که می‌خوام بگم خامی کردم که همچین چیزی رو گفتم اصلا! ولی خودم رو کنترل می‌کنم و اگه گوشی‌ش android ایه می‌گم کافه بازار.
می‌گه کجا؟
می‌گم بازار!  //مردم برنامه‌ی کافه بازار رو به نام بازار می‌شناسن.
می‌گه آهان! */

/*بازگشت به بحث اصلی‌مون! */

می‌خواستم بگم که چقدر اوضاع بهتر شده و اطلاعاتی که می‌تونیم با کمک گوشی هوشمند و اینترنت همراه بگیریم چقدر بهمون آزادی عمل داده که دیدم بلا استثناء همه‌ی متن‌هایی که توی این مسابقه شرکت کرده، درباره‌ی اینه که چقدر قدیما بهتر بود! موبایل نبود، ما با تلفن‌های قدیمی به انگشت‌هامون ورزش می‌دادیم، به مغزمون استراحت می‌دادیم، فامیل‌هامون رو بیشتر می‌دیدیم و ...!

/* اگر حوصله ندارید از این‌جا بخونید! */

اینو توی ذهن‌تون نگه دارید و بذارید کنار میلیون‌ها جمله‌ی «چقدر قدیما بهتر بود!» که روزانه توی مکالمات زیادی از آدم‌های اطراف‌مون می‌شنویم یا خودمون می‌گیم.

راستش برای من خیلی جالب بود که بدونم این جمله مختص ذهن ایرانی‌ه یا نه، عمومیت داره؟ آیا توضیح درستی برای چرایی این موضوع وجود داره؟ واقعیت‌ش اینه که کیفیت زندگی ما با گذر زمان و پیشرفت علم بهتر و راحت‌تر شده. از پیشرفت علم پزشکی و کاهش مرگ و میر ناشی از بیماری‌ها گرفته تا آسانسور و ماشین و ... .
وقتی به انگلیسی این مطلب رو جستجو کردم به توضیحات جالبی در این زمینه رسیدم.

یکی از این توضیحات اینه که مغز آدم سعی می‌کنه اتفاقات ناخوشایند رو کم‌رنگ یا فراموش کنه و اتفاقات خوشایند رو جایگزین کنه یا پر رنگ نگهداره. ترجمه‌ی عبارتی که برای این وضعیت حافظه به کار می‌ره رو من بهش می‌گم «حافظه‌ی خوش رنگ و لعاب!»
هرچند که بیشتر از این توضیح نداده بود، من بهش اضافه می‌کنم که این مدل حافظه بهمون کمک می‌کنه که بتونیم زندگی کنیم! اگه قرار بود خاطرات منفی انقدری که اتفاق افتاده پر رنگ توی ذهن ما بمونن، به نظرم یا ناامید می‌شدیم یا فلج ذهنی!
محققین اومدن از تعداد زیادی آدم درباره‌ی خاطرات گذشته‌شون مصاحبه کردند و دیدن که حدود ۸۰ درصد یا بیشتر آدم‌ها، خاطراتی که توی اون تحقیق تعریف کردن، خاطرات خوشی بوده.
پس در نتیجه دید آدم‌ها اینه که وضعیت حالا به خوبی وضعیت گذشته نیست!

علاوه بر این ارزش‌گذاری که مغز برای اتفاقات منفی انجام می‌ده با اتفاقات مثبت یکسان نیست. مثلا اگه ۱۰ هزار تومن‌تون رو گم کنید میزان حس منفی بیشتری از حس مثبت به دست آوردن ۱۰ هزار تومن خواهید داشت. خریدن گوشی رو با گم کردن یا دزدیده شدن‌ش مقایسه کنید و الی آخر.

از مجموع این دو تا اثر ذهنی اینطور برمی‌آد که آدم‌ها فکر می‌کنن که زندگی/کار/نزدیکا داره به سمت بدتر شدن می‌ره!


پ.ن. علامت /* */ و // برای گذاشتن قسمت‌های توضیحی در برنامه‌نویسی به کار می‌ره و به نظرم استفاده از این قرارداد توی متن‌های معمولی هم رویکرد جالبیه، به همین خاطر استفاده کردم.


/* قبل از بستن این صفحه! */
اگه این مطلب رو دوست داشتید به دوستان‌تون معرفی کنید!
مچکرم!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آن‌چه ۱۰۰ روز متوالی نوشتن به من آموخت[قسمت پایانی]

مخاطب

به طور معمول که می‌نویسیم همیشه یه مخاطبی رو به صورت ناخودآگاه در نظر می‌گیریم، حالا نه خیلی دقیق ولی فرض می‌کنیم که یه چیزهای حداقلی رو می‌دونه و بر اون اساس یه سری حرف می‌زنیم. در شروع کار همین روند رو ادامه بدید. سعی نکنید که یه چیزی بنویسید که همه رو راضی کنه. در درجه‌ی اول چیزی بنویسید که خودتون رو راضی می‌کنه ولی مخاطب می‌تونه بهتون بازخوردهای خوبی بده.

فکر می‌کنم توی هر کاری که مخاطب داره(و خصوصی نیست) یه مرز باریک و متعادلی هست بین این که نتیجه‌ی نهایی عین چیزی بشه که بقیه می‌خوان یا تماما چیزی که خودتون می‌خواید. سختی کار اون‌جایی که مخاطب داره نقد درستی رو با لحن منفی ارائه می‌کنه و شما باید در عین اینکه اون نقد درست رو در کارتون اعمال می‌کنید اون انرژی منفی حاصل از لحن‌ش رو هم نادیده بگیرید که انصافا کار سختیه. کاری که خودم سعی کردم انجام بدم این بود که حواسم رو به هدف یا اون چرایی چالش بدم و نقدی که هم‌راستا با اون هدف بود رو در نظر بگیرم. مثلا نقدهایی که در راستای دلسرد کردن و تموم کردن چالش قبل از ۱۰۰ روز بود، کاملا با هدف من مغایرت داشت. پس علیرغم تحمل انرژی منفی‌شون نادیده‌شون گرفتم ولی نظرات دیگه رو سعی کردم در نظر بگیرم. در نظر گرفتن نظر مخاطب این نیست که شما دقیقا همون رو پیاده کنید. یه جور تلنگره برای اینکه حواس‌تون رو به اون موضوع بیشتر جمع کنید.

من همیشه به مخاطب خوش‌بین‌م و فکر می‌کنم اگه سعی‌تون رو بکنید در نهایت از مخاطب انرژی مثبت می‌گیرید. 

بعد از این چی می‌شه؟

من با توجه به کارهای روزانه در محل کار و خونه به سمت این سوق پیدا کردم که شب‌ها بنویسم. از ساعت حدود ۱۰ و بعضا ۱۱ شروع به نوشتن می‌کردم و شب‌ها بین ساعت ۱:۳۰ تا ۲:۳۰ می‌خوابیدم. این مسئله اذیتم می‌کرد چون از لحاظ فیزیکی به خواب وابسته‌م و ضعیف شدم. [می‌دونید که خواب در ساعات ۲۲ تا ۲ نیمه‌شب مفیده و هورمون جوانی اون موقع در خواب ترشح می‌شه.] علاوه بر اینکه هر روز ساعت ۱۲ سر کار رفتم! :|
چند بار سعی کردم این وضعیت رو تغییر بدم ولی نشد. بعد از این برای تنظیم برنامه‌ی خوابم سعی می‌کنم و چالش صبح زود بیدار شدن رو پیگیری می‌کنم. مشکلی که با این چالش[صبح زود بیدار شدن] دارم اینه که بدن من به ۹ تا ۱۰ ساعت خواب مفید نیاز داره و اگه بخوام ساعت ۶ صبح بیدار شم، با توجه به اینکه در طول روز فرصت خوابیدن ندارم، باید بین ساعت ۲۰ تا ۲۱ بخوابم و با ساعت زندگی‌مون نمی‌خوره! خلاصه چالش یعنی همین دیگه! چیزی که باهاش درگیر شید و نهایتا براتون یه نتیجه و یه تجربه بمونه!

علاوه بر این به نوشتن ادامه می‌دم ولی به صورت خصوصی و عمومی؛ بعضی‌هاش رو منتشر می‌کنم. سعی می‌کنم هدف اصلی‌م از این چالش رو دنبال کنم و درباره‌ی تجربیات نزدیکا و تعامل با آدم‌ها بیشتر بنویسم. هرچند می‌دونم که تا مدت‌ها نمی‌تونم این مطالب رو جایی منتشر کنم.

تقدیر و تشکر

در پایان لازم می‌دونم که از همسر گرام و تمام کسانی که توی این مدت با نظرات‌شون منو همراهی کردن تشکر کنم.

آقای امیرحسین

محدثه جان

مریم جان 

خانم/آقای Unknown

ف. ع. جان

آقای محسن خطیبی‌فر

سعیده جان [مطمئن نیستم]

آقای علی شبانه

آقا میرزا ژوزف

مینا جان [مطمئن نیستم]

آقای مجتبی :)

آقای مهیار حریری

لادن جان

آقای سر به هوا

آقای مهدی صالح‌پور

آقای سین جیم

آقای من الله التوفیق! 

آقای میلاد جلیلیان

رومینا جان

ملودی جان

نگار جان

خانم/آقای مامبیز

خاکستری روشن جان

آقا سینا

پری جان

آقا آرمان

زهرا جان

آقای هانی هستم

سایه جان

الهه جان

آقای مهدی پاشازاده

مائده جان

آقای علی حق‌جو

صورتی جان

المیرا جان

آقای مهندس رضا عباسی

آقا/خانم من

Z جان

آقای یک نویسنده

شبنم جان

نسترن جان

مهربانو جان

آقای عمو فرهنگ

آقا مصطفی

اگه نظر گذاشتید و اسم‌تون توی این لیست نیست، کاملا سهوی بوده. دوست داشتید بگید که بنویسم، اگه اسم‌تون لینک نشده هم دقیق نمی‌دونستم کی هستید، بگید، لینکش رو می‌ذارم.


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۰۰ - آن‌چه ۱۰۰ روز متوالی نوشتن به من آموخت[۲]

قسمت اول این نوشته رو تو اینجا بخونید. با توجه به نظرات دوستان در انتهای بخش لزوم چالش(بخش اول) و تعهد به چالش(بخش دوم) تجربیاتی رو اضافه کردم.

مواد لازم!

یکی از مهم‌ترین اقدام اول هر کاری، فراهم کردن محیط آروم و راحت برای اینه که حواس‌تون پرت نشه. اگه روی یه کار، یعنی نوشتن متمرکز باشید زودتر به نتیجه می‌رسید. یعنی مغز در شرایط جدید، زمانی رو مشغول درک موقعیت جدیده و اگه قرار باشه هربار که می‌نویسید همچین سرباری داشته باشید، نمی‌تونید همه‌ی انرژی‌تون رو روی نوشتن متمرکز کنید. در نتیجه سعی کنید مکان و زمان ثابتی رو انتخاب کنید؛ صندلی‌تون راحت باشه و به طور کلی شرایط نشستن‌تون طوری باشه که خسته نشید. به طور کلی اگه حاشیه‌ی مسائل رو ازشون تفکیک کنید، اون وقت می‌بینید که راحت‌تر از قبل می‌تونید با مسائل برخورد کنید. 

نوشتن یا تایپ، مسئله این نیست!

اوایل چالش و قبل از اون، همیشه با این مسئله که کل‌ش رو بنویسیم یا تایپ کنم یا چی؟ درگیر بودم. اما زمان کوتاه یه روزه شما رو مجبور می‌کنه خیلی سریع، از این موضوع بگذرید. اون هم ناخودآگاه.
هروقت می‌دونستم چی بنویسیم مستقیم تایپ می‌کردم و هر وقت نمی‌دونستم یا تایپ کردن برام سخت بود با قلم می‌نوشتم. معمولا گرفتن قلم توی دست حتی اگه چیزی ننویسید یا صرفا نقاشی کنید هم بهتون ایده می‌ده.

مهم‌تر از همه، ایده از کجا بیاریم؟

چرخیدن تو فضای موضوع، چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی همیشه بهتون ایده می‌ده. اگه دنبال موضوعاتی برای نوشتن به طور کلی هستید، لینک‌های این جستجو به صورت مفصل می‌تونن ایده بدن، و برای بلاگ‌نویسی هم این لینک‌ها به صورت مشروح کمک‌تون می‌کنه. این مواردی‌ه که نوشتم رو برای خودم لیست کردم و بعضی‌هاش رو استفاده کردم:

۱. درباره‌ی خانواده‌تون، اوضاع روابط فعلی شما با بقیه‌ی افراد یا پیشینه‌ی خانوادگی‌تون بنویسید. می‌تونه خاطره‌ی گذشته باشه یا چیزی که الان داره اتفاق می‌افته و در هر سطحی از اطلاعات که دوست دارید بقیه بدونن.

۲. درباره‌ی چیزهایی که دوست دارید و دوست ندارید بنویسید. مثل فیلم‌هایی که می‌بینید، کتاب‌هایی که می‌خونید، رستوران‌هایی که می‌رید و ... . این کار کمک می‌کنه برای بهتر شدن نوشتن‌تون سعی کنید نظر دیگران رو بیشتر بخونید. علاوه بر این کمک می‌کنه تا به صورت غیر مستقیم از بقیه راجع به موضوع نظرخواهی کنید. وقتی شما درباره‌ی موضوعی می‌نویسید بقیه هم ترغیب می‌شن نظرشون رو بگن.

۳. درباره‌ی دغدغه‌ها و مسائلی که در حال حاضر ذهن‌تون رو مشغول کردن، بنویسید. نوشتن دو راهی‌های ذهنی یکی از جذاب‌ترین موضوعاتی‌ه که آدم‌ها دوست دارن و در مورد زندگی خودشون هم به شما بازخورد می‌دن. علاوه بر این، همونطوری که توی نوشته‌ی قبل گفتم، بهتون کمک می‌کنن که توی دام موضوعات نیفتید و بتونید گسترش‌شون بدید.

۴. درباره‌ی نگاه‌تون به مسائل زندگی بنویسید. مثل ازدواج کردن، کار کردن، بچه‌دار شدن و ... . شاید چالشی‌ترین موضوع همین باشه. علت اصلی‌ش هم متاسفانه نوع برخورد بعضی‌ها با تفاوت نگاه آدم‌هاست. اون‌ها شما رو نمی‌پذیرن و بعد نظرشون رو اعلام کنن، یه جور می‌خوان نظرشون رو روی شما اعمال کنن و تغییرتون بدن. اما توجهی به این بخش از کارشون نکنید و نکته‌های خوبی که از حرف‌هاشون، صرفنظر از لحن‌شون می‌شه پیدا کرد رو در نظر بگیرید. در طول زمان، نوشتن درباره‌ی این موضوع(مثل حرف زدن راجع بهش) نگاه‌تون رو عمیق می‌کنه.

۵. درباره‌ی عقاید مذهبی خودتون یا بقیه بنویسید. می‌دونم که می‌دونید به سخره کشیدن عقاید بقیه کار درستی نیست. عقاید بقیه ممکنه اشتباه باشه همونطوری که ممکنه عقاید ما و برداشت ما حتی از دین واحد اشتباه و با بقیه متفاوت باشه. اگه عقیده‌ای اذیت‌تون کرده سعی کنید طوری موضوع رو باز کنید که بقیه باهاتون همدلی کنن و حتی اگه معتقدن که کاری درسته اما حواس‌شون به این شرایط هم باشه.
می‌دونم که گفتن این مسئله توی تئوری راحته و در عمل سخته و نمی‌کنیم اما من فکر می‌کنم اگه این موضوع رو تکرار کنیم و توی ذهن‌مون باشه، ناخودآگاه تاثیری که باید رو می‌ذاره.

۶. درباره‌ی اتفاق‌های روزمره بنویسید. منتها اگه به صورت عمومی نوشته‌هاتون منتشر می‌کنید سعی کنید از گفتن روزمرگی‌ها پرهیز کنید و به نکته‌های متفاوت/جالب/آموزنده و زمینه‌های که اون نکته رو به وجود آورده بپردازید.

یکی از ثمرات این چالش اینه که عمیقا درک می‌کنید که ایده‌ها تموم نمی‌شن! حتی زمانی که فکر می‌کنید راجع به همه چیز نوشتید، چون ذهن‌تون آماده‌ی دریافت ایده شده، حس می‌کنید موضوعات جدید خودشون رو به شما نشون می‌دن! پس سعی کنید دفترچه یادداشت یا برنامه‌ی نوت‌برداری توی مبایل‌تون رو دم دست بذارید و همون موقع با تمام احساسات و جزئیاتی که می‌بینید بنویسید! اینطوری هر موقعی سراغش برید می‌تونید اون ایده رو پرورش بدید. لازم نیست با قواعد نگارشی نوشته شده باشه. گاهی ردیف کلماتِ مناسب، کاملا گویای اون موقعیت‌ه.

اگه چیزی به ذهن‌تون نمی‌رسه می‌تونید برید و ببینید بقیه درباره‌ی چه موضوعاتی نوشتن و نظرتون رو راجع به اون موضوعات بنویسید.

یکی دیگه از روش‌هایی که بهتون کمک می‌کنه سریع به نتیجه برسید و موضوع انتخاب کنید، روش ساده‌ی ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ ه! تا ۵ بشمرید و درباره‌ی اولین چیزی که به ذهن‌تون میاد بنویسید. 

ارزش این تمرین به نظر من به قدری‌ه که حتی وقتی چیزی به ذهن‌تون نمی‌رسه، یه فرد، مکان یا هر چیزی رو توصیف کنید ولی بنویسید! حتی اگه از موضوعی خوشتون نمیاد هم بنویسید. در حین نوشتن ایده‌های جدید سراغ‌تون میاد، می‌تونید سراغ اون‌ها برید. اما دقت کنید: در حین نوشتن!

چقدر بنویسیم؟

نمی‌دونم والا! توی این ۱۰۰ شب من نتونستم کوتاه بنویسم. علتش هم اینه که اگه بخواید مختصر و مفید بنویسید نه تنها کار راحتی نیست که اتفاقا خیلی سخته! می‌شه تمرین کرد ولی اگه یه روزی بخوام تمرین کوتاه‌نویسی کنم حتما تعداد روزها رو کم می‌کنم!

توی نوشته‌ی بعدی درباره‌ی مخاطب نوشته‌ها و جمع‌بندی نهایی این ۱۰۰ روز می‌نویسم.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰