نوشته‌های دل‌آرام

درباره‌ی شوهر آهو خانم

کتاب شوهر آهو خانم نوشته‌ی علی محمد افغانی، درباره‌ی خانواده‌ی سرشناسی در کرمانشاه است که حوالی سال‌های ۱۳۱۳ با ورود زن دیگری به خانواده، دستخوش اتفاقاتی می‌شود. نویسنده، این رخداد را در ۸۰۰ و اندی صفحه با جزئیات کامل شرح می‌دهد.
فارغ از خط روایی داستان بیشتر صفحات به توصیف حالات درونی افراد در مواجهه با اتفاقات می‌گذرد. توصیفاتی خیال‌انگیز که نشان از وسعت دایره‌ی لغات، تمثیل‌ها و اصطلاحات زبانی نویسنده و رایج در روزگار اوست. این توصیفات که گاه به درک داستان و آشنایى بیشتر با شخصیت‌های آن کمک می‌کند در بقیه‌ی موارد از حوصله‌ی خواننده‌ی عام این زمان تا حدودی خارج است. علاوه بر این،‌ موضوع کتاب برای این زمان، جذابیت خود را از دست داده است؛ چرا که نه تنها به دفعات در کتاب‌ها، فیلم‌ها و دیگر شکل‌های روایت، این قصه دیده شده است که از نزدیک در اطراف خود دیده و حالات افراد، اتفاقات و نتیجه‌ی آن را لمس کرده است.
مطلب دیگری که از ابتدای کتاب به چشم می‌خورد حضور پر رنگ نویسنده در روایت داستان است. در کتاب‌های دیگر داستانی، نویسنده شخصی است که پشت روایت داستان و شخصیت‌ها پنهان است اما در این کتاب، تحلیل‌هایی در حین روایت داستان مطرح می‌شود که نه جایی در خط داستان دارد و نه می‌تواند به عنوان افکار شخصیت‌‌ها به کار رود. اندرز‌هایی از ارسطو، پاسکال، الهه‌های یونان و حتی احادیث مذهبی نتوانسته است جای خود را در داستان پیدا کنند. شخصیت‌های عامی و بازاری نمی‌توانند از این مطالب در گفتگوها و ذهنیات خود استفاده کنند و نویسنده در حین نوشتن این مطالب بی‌مقدمه یادی از گفتارهای فیلسوفانه می‌کند که هرچند در رساندن بهتر منظور نویسنده کمک می‌کند ولی جایی در داستان ندارد. در حین مطالعه‌ی کتاب بارها این احساس را داشتم که نویسنده به عنوان یک تحلیل‌گر که محفوظات و مطالعات خوبی دارد و نه یک قصه‌گو، اتفاقات اطراف خود را تحلیل می‌کند.
در بعضی موارد چنان در درونیات یکی از شخصیت‌ها فرو می‌رود که حتی از اشاره به دیگر شخصیت‌ها و حضور آن‌ها نیز امتناع می‌کند. در نتیجه بدون آن‌که غیبت شخصیت‌ها امکان داشته باشد در جمعی که تمام اعضای خانواده دور هم جمع شدند و موضوع مهمی مطرح است، حتى اشاره‌ اى به حضور بعضى شخصیت‌ها نمى‌کند؛ گویى همچون سینما، خواننده مى‌تواند او را ببیند. به عبارت بهتر، شخصیت‌ها در هنگام سکوت، چنان در روایت داستان گم می‌شوند که انگار در آن موقع حضور ندارند؛ در حالی که چنین امکانی با توجه به منطق داستان وجود ندارد.
چیزی که من خواننده را در این داستان گیج می‌کرد تعریف نویسنده از فرد مذهبی است. مذهبی اسلامی را اگر حداقل عمل به واجب و دوری از حرام بدانیم با توجه به اینکه واجب و حرام مشخص است می‌توان از روی عمل فرد آن را مذهبی یا غیر مذهبی دانست. هرچند قضاوت دیگران در امر دین، کاری است که خارج از توانایی انسان‌های معمولی و در نتیجه نهی شده است؛(چرا که انسان‌ها را راهى به درونیات یکدیگر نیست.) حال آن‌که نویسنده، خالق شخصیت‌هاست و بیرون و درون آن‌ها را خود رقم زده است می‌تواند به طور مستقیم با لفظ مذهبی یا به طور غیر مستقیم با شرح رفتارهای مذهبی، مخاطب را با شخصیت‌ها آشناتر کند. نویسنده بارها در داستان به مذهبی بودن سیدمیران شخصیت اصلی داستان اشاره کرده است و در مقاطع مختلف از کنار کارهایی چون تماس با نامحرم، حجاب مو و گردن، رقص مختلط محرم و نامحرم به راحتی عبور کرده است. این اشکال چیزی جز اصل تدریج در گناه است؛ به عبارت دیگر این فرد مذهبی به مرور با انجام گناه‌های صغیره مرتکب گناه کبیره نمی‌شود بلکه یک‌باره عقل و دل و دین را به کسی می‌بازد که به نظر معقول نمی‌آید. این امکان وجود دارد که منظور نویسنده از مذهبی با تعریف حداقلی ارائه شده متفاوت باشد.
از دیگر نکاتی که گاه در حین داستان موجب تعجب است تغییر حالات ناگهانی در شخصیت یا خط روایی داستان است. هرچند ممکن است این کار برای غافلگیر کردن مخاطب استفاده شود ولی هنگامی که به طور مناسب مقدمه‌چینی نشود یا بیش از حد تکرار شود، بی‌اثر و گاه نتیجه‌ی مناسبی ندارد. برای مثال شخصیت سیدمیران در داستان در بعضی از موارد چنان ناگهانی و انقلابی دچار تغییرات می‌شود که عجیب است. در چنین کتابی که بیشتر داستان در حالات درونی افراد می‌گذرد، مقدمه‌چینی برای این تغییرات ناگهانی، امکان‌پذیر و لازم است. این تغییر رویه‌ی ناگهانی در داستان، چنان یکنواخت می‌شود که در بارهای بعد خواننده می‌داند که این وضعیت یک فریب است و بعد از آن قرار است اوضاع کاملا منقلب شود و همینطور هم می‌شود!
در نهایت فارغ از خط روایى داستان، که در انتها با پایانی کاملا معمولی خواننده را از مطالعه‌ی کتاب دلسرد می‌کند، متن کتاب در توصیفات و استفاده از تمثیل‌ها چنان قوى نوشته شده که آن را خواندنى کرده است ولى حوصله مى‌طلبد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ورد جادویی

فرشته‌اى ظاهر مى‌شود. با چوب جادویى‌اش چند اندازه مى‌گیرد بعد هم نیم نگاهى به رنگ چشمانش مى کند. در حالى که عبارت «بى‌بى‌دى بابى‌دى بو» را تکرار مى‌کند، چوب دستى‌اش را در هوا تکان مى دهد و از سر آن، ستاره‌هاى جادویى رقصان به دور سیندرلا مى چرخند. ستاره‌ها از پایین لباس به یکدیگر متصل می‌شوند و کم کم لباس را تا بالا شکل مى دهند. با تکمیل لباس، ستاره‌های آخر با شکوه خاصی از لباس فرو می‌ریزند. سیندرلا با لباس، چرخى از سر کِیف مى‌زند و مى‌گوید: تا حالا همچین لباس قشنگى دیده بودین؟!

*****


در کودکی تا مدت‌ها عروس براى من جایگاه کسى را داشت که با همین روند ظهور فرشته و بى‌بى‌دى بابى‌دى بو گویان به شکل فعلی درآمده بود؛ در هر عروسی نزدیک عروس می‌رفتم و با تمرکز کامل از سر تا پاى او را چنان نگاه مى‌کردم که شاید ستاره‌اى جادویى بر لباسش باقى مانده باشد. در آن زمان لباس‌هاى عروس همگى ساتن براق با آستین‌ها و دامن‌هاى پفى بودند که لبه‌ی یقه و آستین‌ها سنگ یا مروارید دوزی شده بود. اوج شکوه این مدل را بعدها در عکس‌هایی از لباس پرنسس دایانا(عروس متوفی ملکه‌ی انگلستان) دیدم.
به جرئت مى‌توانم اعتراف کنم تمام عروسى‌هایى که رفتم فقط به خاطر دیدن عروس دیگرى در لباس جدیدى بوده است؛ در واقع براى دیدن لباس جادویى دیگرى که اغلب طراحی و دوخت لباس‌هایی که دیدم چنان بازاری و دم دستی بود که خاطره‌ی فرشته‌ی مهربان و لباس سیندرلا کم‌رنگ شد. لباس‌هایی که آستین نداشت که بخواهد پفی باشد یا نباشد. تورهای بی‌کیفیت و پارچه‌های دانتل که بی‌دقت روی لباس‌ها دوخته شده بود. این خبر از مد شدن لباس‌هایی تحت عنوان دکلته را در ایران می‌داد. واژه‌ی مد در ایران یعنی مدلی از لباس که چون موجی بر تمامی افراد جامعه فرود می‌آید و هر آن‌چه غیر از آن را با برچسبی از دِمُده(۱) غرق می‌کند. این در حالی است که در خارج از ایران و در جایی که منشأ این شکل از لباس‌ عروس بوده است، هر طراح بسته به سلیقه‌ی مشتریان خود مدل‌هایی را طراحی می‌کند که در نگاه کلی روحی از سبک مدرن در همه‌ی آن‌ها دیده می‌شود ولی در جزئیات خود، تمامی سلایق را جا می‌دهد.

*****

 

لباس‌های رویایی من برای عروسی همگی دارای آستین بودند. چه پف مد باشد و چه نباشد اما من هنوز نیز آستین پف را دوست دارم. بنابر مقتضیات زمان لباس عروسی من در قسمت آستین پف نداشت اما این علاقه بعد از عروسی به صورت لباسی با سبک ویکتوریایی(۲) همچنان وجود خود را آشکار می‌ساخت.

زمانی که براى پرو اول، لباس عروسیم را پوشیدم چنان ذوقى کردم که دقایقى با آن چرخیدم و رو به همسرم گفتم: تا حالا همچین لباس قشنگى دیده بودین؟!

لباسی با آستین کار شده و دامن کلوش که لباس‌هایی از سبک دوره‌ی ادواردین(۳) را به یاد می‌آورد. لباس عروسی کیت میدلتون(عروس ِ عروس ِ ملکه‌ی انگلستان) نمونه‌ی تطبیق یافته با مد امروز از آن سبک است که به زیبایی تمام برای یک عروسی سلطنتی دوخته شده است.

دامن کلوش دامنی است که حتی اگر ریشه در ایران نداشته باشد چنان مناسب لباس ایرانی است که زیبایی رقص‌های ایرانی در سایه‌ی حالتی که این دامن در موقع چرخیدن به خود می‌گیرد چند برابر می‌شود؛ دامن رها و پر پارچه‌ای است که در زمان چرخیدن، کمی بالا می‌رود و هنگامی که جهت حرکت عوض می‌شود چنان با نرمی روی یکدیگر می‌لغزند و دوباره از جهت دیگری بلند می‌شوند که گویی کسی آن را چنین هدایت کرده است.

چنان کیفی از لباس برده بودم که اگر کسی مرا از خیال بیدار می‌کرد و عروسی‌ای در کار نبود هم ناراحت نمی‌شدم. سنگ‌هاى روى لباس برق مى‌زدند و دوباره خاطره‌ی ستاره‌های جادویی به یاد من آمد.

*****

 

علاقه‌ی من به لباس عروس به اندازه‌ایست که حتی بعد از تجربه‌ی عروسی هنوز هم دوست دارم لباس‌های سفیدی چون لباس عروس داشته باشم؛ نه یکی نه دو تا که چند کمد لباس عروس! بسیاری از طراحان لباس عروس را دنبال می‌کنم و دوستان تازه عروس را در مورد سبک‌های موجود لباس عروس راهنمایی می‌کنم.

گاهی خودم را صاحب مزون لباس عروس تصور می‌کنم که فقط لباس‌هایی با دامن کلوش دارد و آن‌ها را روی مانکن‌های چرخان به نمایش گذاشته است. از بالای سر هرکدام از آن‌ها نوری روی لباس می‌ریزد و ستاره‌های جادویی به نظاره‌گران، خودنمایی می‌کنند. یک موسیقی طرب‌انگیز ایرانی در گوش فضا جاری است و مانکن‌ها با دست‌های باز چنان می‌چرخند که روح هر بیننده‌ای را چون رقص‌های صوفیانه به آستان یار می‌رسانند.



(۱) دمده واژه‌ای است فرانسوی به معنی خارج از سبک رایج پوشش.
(۲) ویکتوریایی عنوان کلی از دوره‌ی نسبتا طولانی در سبک لباس اروپایی است که آستین‌ها و دامن‌های پفی دارند؛ هرچند در همه‌ی این دوره پف همزمان در آستین و دامن نبوده است و گاه یکی از آن‌ها به شکل بدون پف یا پف کم در کنار دیگری ظاهر می‌شده است.
(۳) ادواردین مربوط به دوره‌ای بعد از ویکتورین(ویکتوریایی) است که برعکس دوره‌ی قبل، در مد لباس پف به معنای گذشته دیده نمی‌شود. لباس عروسی الیزابت دوم، ملکه‌ی انگلستان یکی از نمونه‌های برجسته این دوره است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شهر دودی

شهر دودی


از آن‌جایی که هوای تهران خیلی پاکیزه است و ما بدون دود نمی‌توانیم زندگی کنیم، بر خود لازم دانستم تا دستور تهیه‌ی شهر دودی را در اختیار هم‌شهریان خودم بگذارم؛ باشد که همیشه در وضعیت خیلی ناسالم بمانیم! فقط بمانیم؛ نمیریم احیاناً!

شما هم‌وطنان عزیز در سایر شهرها نیز چنانچه به ما تهرانی‌ها حسودی‌تان شده است می‌توانید با پشتکار خود در اجرای این دستورالعمل به شهر دودی ایده‌آل خود برسید و حتی گوی سبقت را از تهران بربایید!


دستور تهیه‌ی شهر دودی:

  • اگر ماشین دارید هر روز به خیابان‌ها بیاورید. حتما طرح ترافیک سالیانه بخرید تا بتوانید همه‌ی مناطق را یک‌دست دودی کنید.
  • دقت کنید که نباید ماشین خود را جز در پارکینگ خاموش کنید! پشت چراغ که برای گاز دادن ِ ممتد، جای خود دارد.
  • حتما یک نفر را با خود ببرید تا در ماشین روشن بماند.
  • اگزوزها را بزرگتر کنید تا هم صدا داشته باشد سرگرم باشید هم هی بی‌خودی گاز بدهید.
  • تا می‌توانید قوانین راهنمایی و رانندگی را نادیده بگیرید.
  • دور دور را جزو تفریحات منظم روزانه‌ی خود قرار دهید.
  • معاینه‌ی فنی اصلا نروید و از ماشین‌های قدیمی از رده خارج استفاده کنید.
  • اگر ماشین ندارید سیگار و قلیون بکشید که همزمان با شهر، خودتان هم دودی شوید!

  • اگر نمی‌توانید هیچ کدام را انجام دهید زیر کیسه‌ی زباله‌ی خود را سوراخ کنید و شبیه هانسل و گرتل رد آشغال درست کنید.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰