مقدمه‌ناک
من هر وقت می‌گم بچه‌های دوم بهتر از بچه‌های اولن، مادر شوهرم می‌گه خب اول، دومی رو بیار‍!
اول، دومی!
۲. من کتاب‌های این بنده خدا - برایان تریسی رو می‌گم - نخوندم اما وقتی آدم یه چیزی رو تعریف می‌کنه که دیگه درگیرش نیست و گذشته، در عین حال در وضعیت روانی مناسبی قرار داره، هم می‌تونه امیدبخش بنویسه/حرف بزنه، هم یه طور ساده‌ای از روی بعضی مسائل و درگیر شدن باهاشون می‌گذره که به نظر ساده‌لوحانه یا کلیشه‌ای میاد. نوشته‌ی امشب شاید اینطور باشه.
این از برایان تریسی‌طورش.
۱. معمولا خودم رو تو خطاب می‌کنم. نه من! یعنی با خودم که حرف می‌زنم می‌شینم رو به روش. توی متن بیشتر توضیح می‌دم.

وقتی قراره یه عده آدمو مدیریت/رهبری کنید، باید صبر داشته باشید؛ دقیق‌ترش اینه که خودتون رو بکشید عقب! شما وقتی وارد یه بانک می‌شید، پشت باجه که رئیس نمی‌شینه؛ هر سازمانی قسمت روابط عمومی داره. مدیر/رهبر خوب باید خودش رو دو تیکه کنه، یه تیکه از وجودش که آروم‌تره و می‌تونه گوش بده رو بذاره جلو، اون تیکه‌ای که تئوریسینه یا برای خودش یه ابهتی داره، عقب بشینه. الان برام تفاوت مدیریت و رهبری توی این متن اهمیتی نداره. چیزی که می‌خوام بگم راجع به روابط روزمره‌ی آدماست و نه کاری.

یکی از روش‌هایی که اون خود پیشرونده و جنگنده رو بکشید عقب، مثلا اینه که با تئوری انتخاب آشنا بشید. خیلی ساده! وقتی به یقین برسید که کسی رو نمی‌تونید کنترل کنید و کسی هم شما رو نمی‌تونه کنترل کنه، حرفایی که آدما می‌زنن صرفا اطلاعاتیه که می‌تونه درست باشه یا نه. حتی بعضا نظرات آدما بیان حالات شخصی‌شونه تا درباره‌ی حرف/متن شما. انگار به صورت ناخودآگاه، آدم‌های عادی رو به خودشون دارن نظرشون رو می‌گن، نه رو به شما. اینم تکمیلی مقدمه‌ناک ۱.

اینو همیشه در نظر بگیرید که دنیا مثل یه سیال رونده‌ست و هیچ‌چیز تا ابد نمی‌مونه. یه نظر می‌تونه برای یه زمان و مکان خاصی درست باشه. کسایی که نظر می‌دن هم ممکنه چند دقیقه بعد نظرشون عوض بشه، لازم نیست اون نظر رو تا ابد توی ذهن‌تون نگه دارید. به عبارت بهتر، برای هر نظر یه مدت زمان محدود و کوتاه در نظر بگیرید و وقتی اون زمان تموم شد، نظر رو منقضی بدونید و بهش فکر نکنید.

سعی کنید توی مکالمات همیشه جایگاه فرد رو داشته باشید نه زوج! جایگاه زوج توی مکالمات معمولا واکنشی‌ه. اگه می‌خواید راجع به چیزی نظر بدید، به جای اینکه برید تو جایگاه زوج و نظرتون رو بگید، ایده رو از فیلتر خودتون تغییر بدید و به شکلی مطرح کنید که حالت واکنشی نداشته باشه. مثل کنش به نظر بیاد.

در پایان این رو هم در نظر بگیرید که هرکس داره به راهی رو نشون می‌ده، به احتمال زیاد قبلا به بی‌راهه رفته. خود نصیحت می‌گه من از ذهن یه آدمی بلند می‌شم که قبلا اشتباه کرده و حالا به این روش رسیده. اصلا نصیحت شنیدن مثل یه نوع کلاس تخیله! یکی میاد نصیحت می‌کنه و شما می‌تونید راجع به قبلا و بی‌راهه‌ها خیال‌پردازی کنید.