تیپ‌های مختلف شخصیتی که تئوری یانگ ارائه می‌ده و مایرز و بریگز(یه دختر و مادر) اونو گسترشش می‌دن و با تست MBTI قابل شناسایی می‌کنن، همیشه برام جذاب بوده[از وقتی باهاش آشنا شدم تا همین امروز]. احتمالا توی یه نوشته‌ای خیلی کامل‌تر بهش بپردازم. این روزها کتابی در مورد انواع مادران می‌خونم که براساس این تئوری بنا شده و معتقده هر مادری سبک و شیوه‌ی خاص خودش رو برای ارتباط با فرزندش داره و اگه سبک شخصیت خودش و فرزندش رو نشناسه و بر اساس این شناخت رفتار نکنه، به نتایج مطلوبش نمی‌رسه. توی جلد اول این کتاب در مورد انواع این تیپ‌ها توضیحاتی می‌ده؛ نویسنده‌ها تعداد زیادی مادر رو بررسی کردن و حرف‌هایی از مادران در هر تیپ رو نقل قول می‌کنه که توضیحات تئوری رو واضح‌تر می‌کنه. توی جلد دوم می‌گه حالا این دانشی که دارید رو چطور توی ارتباط‌تون با فرزندتون به کار بگیرید. هنوز خوانش این دو جلد کتاب رو تموم نکردم. سعی می‌کنم بعد از اتمام کتاب یه خلاصه‌ی مفیدی از این موضوع بنویسم؛ حتی اگه دوستی معتقد باشه که این کار ارزشی نداره و با جستجو توی اینترنت درمیاد؛ با احترامی که برای نظرش قائلم ولی این کار رو انجام می‌دم.

اگه از دوستان و همکارانم بپرسید که من درون‌گرام یا برون‌گرا، به احتمال زیاد جوابِ برون‌گرا رو می‌گیرید. شوهرآقا بعد از اینکه نتیجه‌ی تست MBTI من رو دید گفت چطور ممکنه تو برون‌گرا باشی! واقعیت اینه که من طبق معمول روی مرز بین برون‌گرایی و درون‌گرایی‌ام. طبق معمول یعنی توی خیلی از مسائل، روی مرزی بودم که می‌خواستم هوای همه طرف رو داشته باشم حتی هوای درس‌ها رو؛ چون ممکن بود از اینکه من یه درس رو بیشتر بلد باشم بقیه افسرده بشن!! مثلا وقتی کنکور دادم غیر از یه ۸۰ درصد بقیه‌ی درصدهام ۷۵ یکی دو درصد بالا پایین بود، همشون! اون موقع فکر کردم اتفاقیه ولی بعدا دیدم که نه این خُلق‌مه! در نتیجه برای خودم تقریبا قابل درک بود وقتی اولین بار تست MBTI گفت که من ۵۲ درصد برون‌گرا هستم.

درون‌گرایی و برون‌گرایی یکی از فاکتورهایی که در کنار فاکتورهای دیگه‌ی این تست، تیپ شخصیتی افراد رو مشخص می‌کنه. مدت‌ها بین مردم برون‌گرایی حُسن بود و درون‌گرایی مساوی بود با افسردگی و بیماری روحی! البته شاید هنوز هم باشه ولی کمتر شده، یعنی آدم‌ها آگاه‌تر شدن.

آدم‌های برون‌گرا از بیرونِ خودشون انرژی می‌گیرن، دوست دارن همیشه بین جمع باشن و مورد توجه بودن براشون خیلی لذت‌بخشه. معمولا به همین دلیل هم رابطه‌ی خوبی با بقیه دارن. این آدم‌ها براشون تحمل تنهایی خیلی سخته.

آدم‌های درون‌گرا از درون خودشون و با خلوت و تنهایی و تفکره که دوباره انرژی‌شون رو به دست میارن و نمی‌تونن مدت طولانی بدون داشتن خلوت، بین جمع باشن. از لحاظ فیزیولوژیکی هم آدم‌های درون‌گرا رشته‌های عصبی و عروقی بیشتر و پیچیده‌تری نسبت به آدم‌های برون‌گرا دارن.
به نظرم کسایی که مثل من بین ۴۵ تا ۵۵ درصد درون‌گرا یا برون‌گرا هستن، بیچاره‌ن! یعنی ممکنه تو هر برهه از زمان یه حالی باشن یا رفتار هر دو گروه رو داشته باشن؛ مثلا یعنی روزها برون‌گرا و شب‌ها درون‌گرا باشن! #دوزیست

مثلا یه زمانی ما با دوست‌هامون یه سفر دسته‌جمعی رفتیم که مجبور شدیم شب‌ها به صورت زنونه، مردونه توی دو تا اتاق بزرگ بخوابیم و من هر لحظه منتظر بودم این سفر تموم شه و بتونم یه شب با خودم خلوت کنم! همیشه از درون و خلوت انرژی می‌گیرم و توی همه‌ی نوشته‌هام هم از این می‌گم و بعضا توصیه‌اش هم می‌کنم، همین باعث شده که شوهرآقا می‌گه من درون‌گرا هستم ولی توی جمع اصلا گوشه‌گیر نیستم و گاهی آدم‌ها رو هم به سمتی سوق می‌دم که توی فعالیت‌های جمعی مشارکت کنن. برای خودم جالب بود که وقتی این کار رو توی نزدیکا ادامه دادم، یه سال بعد نتیجه‌ی تست دوباره این بود که ۶۰ درصد برون‌گرا شدم!
این تست قسمت‌های دیگه‌ای هم داره که اگه توی این مطلب بخوام توضیح بدم، دوستان باز هم متذکر می‌شن که چقدر طولانی می‌نویسی!:دی
اگه دوست دارید این تست رو بدید سایت 16personalities.com علاوه بر توضیحات خوبی که به زبان انگلیسی می‌ده، گرافیک قشنگی هم داشت(!) که به لطف فیلترینگ دیگه نداره!