- آه دِلَکِ بیچارهی من. چه صبح حزنانگیزی بود. عاشق چه کرد با دِلَک؟
+ عاشق؟ نه! نه!
- معشوق بود؟ معشوق چه کرد با تو؟
+ بود! نکند یاد قدیمها کردی؟
- امروز عاشق میشوی یا معشوق؟
+ کسی که مفعول نه، مدهوش عشق میشود! راستی معشوق چگونه است؟
- معشوق؟ مثل دیگران؛ پیراهن بلند و لطیفی دارد، سفید؛ با گلهای ریز سرخ و زرد.
+ برای دنیای مدرن؛ آسانسورها و پله برقیها که خراب میشوند. آنگاه گوشهی دامن را نرم بالا بگیرد و پلهها را یکی یکی، اینپا آنپا، خرامان پایین بیاید.
- حتما روسری بزرگ و سبکی دارد که باد مثل زلف یار برقصاندش.
+ حریر باشد. روسری معشوق حریر تک رنگی است که گرهی زیر چانه دارد. آه از آن چانهی دلبرانه!
- میدانی؟ من برای لحظههای دو نفرههایمان باد میخواهم به جای باران، چه هوا عاشقانه باشد و چه معشوقانه. تمام نفسم را جمع کنم و در ترومپتش بِدَمم، بخوانم: Le vent nous portera !
+ فرانسوی یا فارسی؟
- برای عاشق چه فرقی دارد! هر زبانی معشوق بخواند، عاشق بلدَش میشود: باد ما را خواهد برد...