نوشته‌های دل‌آرام

۱۰۱ مطلب با موضوع «چالش‌ها» ثبت شده است

روز ۱۷ - صادق

دفعه‌ی اولی که به راه حل یه مسئله می‌رسیم، توی مغزمون بین یه مسئله و راه حل یه مسیر درست می‌شه و تا آخر از همون استفاده می‌شه. منطقیه اگه هر روز مجبور باشی مثل روزهای اولِ کلاس رانندگی، به رانندگی فکر کنی، دوباره، دوباره، دوباره، که کل انرژیت صرف انجام یه سری کار تکراری محدود می‌شه. پس این روند به عنوان یه سیستم کلی توجیه پذیره و نمی‌شه نفی‌ش کرد اما تکرار کسالت‌آوره.

می‌گن خلاقیت ارتباط جدید برقرار کردن بین موضوعاته. یعنی یه راه جدید بین مسئله و راه‌حل پیدا کنی. داره مسیر طبیعی رو عوض می‌کنه در نتیجه سخته و می‌تونه منجر به راه حل جدید بشه یا نشه ولی همین پیدا کردن ارتباط جدید بین مسائل، یه جایی توی مغز آدم رو قلقلک می‌ده. 

قلقلک یعنی امشب وقتی حرف از فلان عالم با کرامت شد، صادق از زمانی تعریف کرد که راهنمایی بوده و قرار بوده با پدرش به دیدار این آدم بره. طبق معمول همه‌ی والدین قبل از مهمونیا، پدرش بهش یه سری توصیه می‌کنه که حواسش به رفتار و حرفاش باشه؛ این آدم خاصیه و خلاصه آموزش‌هایی درباره‌ی موقعیت‌شناسی بهش داده. صادق مدرسه‌ی مذهبی می‌رفته و درباره‌ی کرامات بعضی‌ها و دیدن باطن افراد، قصه‌هایی در مدرسه شنیده. به قول خودش زودتر از موعد یه حرفایی رو به بچه زدن.

در نتیجه صادق تمام راه، قبل از رسیدن به خونه‌ی اون بنده خدا و در محضر ایشون داشته ذکر «یا ستار العیوب» می‌گفته!

:))

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۶ - فرود

- چشماتو ببند و به صدای بدنت گوش کن.
آروم شدم و گوشامو تیز کردم. قلبم مرتب و بی‌وقفه می‌زد. دم، بازدم. دم، بازدم.
بازم باید آروم‌تر می‌شدم. حرکت خون توی دستام رو حس کردم و توی پاهام و سرم.
بازم آروم‌تر شدم اما این دفعه دیگه خوابم برد.
به دستام نگاه کردم. با یه دست اون دستم رو نوازش کردم. استخونای دستم رو از انگشتام دنبال کردم تا به آرنج رسیدم.
همینطور پاهامو لمس کردم.
انگار بیرون تنم ایستادم و به این فکر می‌کنم که دستای نازنینم.... چقدر بی‌وقفه برام کار می‌کنید...
از سر محبت خودم رو نوازش می‌کنم. قلبم سرشار از محبت می‌شه و دستام گرم می‌شن.
از افکار ماشین انگارانه‌ی صبح نسبت به خودم بیرون میام. اینکه کاش ماشین بودم و اه به خستگی و درد. دست‌هام مدتیه انگار گریه می‌کنن و درد می‌کشن. من هیچ ارزشی در ذهنم برای ورزش قائل نیستم و مرتب از ذهنم،‌ چشمم، دستم کار می‌کشم و برای خوندن کتاب، نوشتن و هر کار دیگه‌ای که برام ارزش معنوی دارن مثل برده باهاشون برخورد می‌کنم. امروز صبح هم در ذهنم با آرزوی بدن ماشینی عوضشون کردم.
می‌خواستم بیام و بنویسم کاش بی‌وقفه بودیم. چه قدر خوب شد که توی ذهنم قرقره‌اش کردم و حالا ریختمش بیرون. یعنی دیگه نمی‌خوام.
دوباره حسی از درک کالبد محدود انسانی دارم و برام خوشاینده.
و دوباره من از قله‌ی ایده‌آل‌ها و ابر انسان‌ها به دامنه‌ی انسان‌های ناکامل فرود اومدم.

مسافرین محترم لطفا تا فرود کامل، کمربند‌های ایمنی خود را بسته نگه‌دارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۵ - پیاده شدن از موبایل

در ادامه‌ی پست دیشب می‌خوام درباره‌ی راه‌هایی بگم که اگر دوست داشتید کمتر از موبایلتون استفاده کنید.

برای اولین کار، علت اینکه می‌خواید کمتر از گوشی‌تون استفاده کنید رو باید بدونید. بفهمید جوگیر شدید یا واقعا این کار براتون مهمه. مثلا در مورد من علتش این بود که بدنی و روحی خسته شده بودم و علت این خستگی هم در دسترس بودن بیش از حد من(on call بودن) در بیشتر مدیاها و شبکه‌های اجتماعی بود.

۲. چند ساعتی از گوشی‌تون دور باشید و یه لیستی از کارهای مهمی که با گوشی راحت‌تر و بهتر انجام می‌دید رو بنویسید. سعی کنید تقلب نکنید. کارهایی تو ذهنتون می‌مونن که واقعا مهم بودند.
مثلا این بخشی از کارهای من با گوشی اینه:
- برنامه‌هام رو در تاریخ و مکانى که تعیین کردم بهم یادآورى مى‌کنه و بابت حجم حافظه‌اى که آزاد کرده ازش ممنونم.
- نوشته‌هام رو همیشه در دسترس نگه می‌داره و روی هر دستگاهی که به اینترنت وصل می‌شه دسترسی به محتوا رو ممکن کرده.
- نقشه یکی از مهم ترین استفاده های من از گوشیه. بخصوص مواقعی که تنها رانندگی می کنم و مسیر رو نمی دونم.
- اینکه وقتی حوصله‌ی کاری ندارم، نوشته‌های شبکه اجتماعی مدیوم و ویدئوهای تد بهم کلی ایده می‌دن و حوزه‌های جدیدی رو برام باز می‌کنن.
- یه برنامه‌ی مدیتیشن دارم که وقتی خسته‌م یا ذهنم خیلی بهم ریخته‌ست ازش استفاده می کنم و بستگی به اینکه می‌خوای بخوابی یا درد و عصبانیت و استرس رو کم کنی، برنامه‌های مختلف دارد. کلیت کارش اینه که در حالت ریلکس(نشسته یا خوابیده) با بستن چشمها، به تنفس و صدای بدنت گوش کنی و آروم آروم ذهن خالی می‌شه.
- یکی دیگه از مهم‌ترین استفاده‌های من از گوشی برای خوندن کتاب الکترونیکی‌ه که خیلی از وقتای مرده‌مو زنده کرده، وقتایی که قاتلین حرفه‌ای چون دکتر، مترو و... به راحتی می‌کشن‌ش.

۳. سعی کنید خودتون رو آروم نگه دارید و از استرس دور باشید. فکر کنید و زمینه‌های استرس‌زای خودتون رو لیست کنید و سعی کنید مدتی دور باشید ازش.

۴.اگه حوصله‌ی کاری رو ندارید، بخوابید یا برید پارک قدم بزنید.

۵. برنامه‌های غیر ضروری رو پاک کنید. شما مسئول باز کردن روزانه‌ی برنامه‌ها توی گوشیتون نیستید. مثلا من حسابم رو در شبکه‌های اجتماعی که استفاده نمی‌کردم، بستم؛ مثلا فیسبوک، توییتر و اینستاگرام مدت‌ها بود که برام جذاب نبودن و طبق عادت ازشون استفاده می‌کردم. خلاصه اون مقادیری از وجودم/حواسم رو که در قالب پست‌ها توی این شبکه ها گذاشته بودم جمع کردم. ایمیل، تلگرام، پینترست، مدیوم جزو باقیمانده‌های شبکه‌ی اجتماعی منه که بخشی از اینا به کارم مربوط بود و بقیه‌ش رو هر روز سر نمی‌زدم و به جا استفاده می‌شد.

۶. یه سری برنامه هستن که شما رو به دور بودن از گوشیتون تشویق می کنن و در ازاش یه جایزه می‌گیرید؛ مثل forest که توی برنامه درخت مجازی می‌کاره و نباید از برنامه بیرون برید و وقتی بتونید زمان معینی توی برنامه باشید سکه می گیرید. البته خود این بازی نباید شما رو مشغول کنه.

۷. یه روش مدیریت زمان هست به نام پومودرو؛ ایده‌ش اینه که یه مدت مشخص و ثابت(معمولا۲۰ دقیقه) روی یک موضوع تمرکز کنید و یه مدتی به خودتون استراحت بدید و دوباره تکرار کنید.

در نهایت بهترین راه اینه که دلیل اصلی چک کردن مداوم گوشی رو پیدا کنید و ببینید چرا بعضی از برنامه‌ها یا حتی خود گوشی رو چک می کنید. دنبال تایید یا تعاملی بیرون خودتان می‌گردید؟ به طور دائمی یا موقت احساس تنهایی، ناراحتی و ... می کنید؟ چرا این مواقع چیزی بیرون از شما، حالتون رو بهتر می‌کنه؟ بنویسید. حتی اگر قراره از گوشیتون استفاده کنید و بنویسید! نگران محتوا و متن نباشید و از لحاظ ادبی، نوشتاری خودتون رو قضاوت نکنید. صرفا خارج شدن افکار می تونه آدم رو آروم کنه.


در پایان خوشحال می‌شم تجربه‌ی خودتون رو درباره‌ی این موضوع با من درمیون بذارید :]

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰