مخاطب
به طور معمول که مینویسیم همیشه یه مخاطبی رو به صورت ناخودآگاه در نظر میگیریم، حالا نه خیلی دقیق ولی فرض میکنیم که یه چیزهای حداقلی رو میدونه و بر اون اساس یه سری حرف میزنیم. در شروع کار همین روند رو ادامه بدید. سعی نکنید که یه چیزی بنویسید که همه رو راضی کنه. در درجهی اول چیزی بنویسید که خودتون رو راضی میکنه ولی مخاطب میتونه بهتون بازخوردهای خوبی بده.
فکر میکنم توی هر کاری که مخاطب داره(و خصوصی نیست) یه مرز باریک و متعادلی هست بین این که نتیجهی نهایی عین چیزی بشه که بقیه میخوان یا تماما چیزی که خودتون میخواید. سختی کار اونجایی که مخاطب داره نقد درستی رو با لحن منفی ارائه میکنه و شما باید در عین اینکه اون نقد درست رو در کارتون اعمال میکنید اون انرژی منفی حاصل از لحنش رو هم نادیده بگیرید که انصافا کار سختیه. کاری که خودم سعی کردم انجام بدم این بود که حواسم رو به هدف یا اون چرایی چالش بدم و نقدی که همراستا با اون هدف بود رو در نظر بگیرم. مثلا نقدهایی که در راستای دلسرد کردن و تموم کردن چالش قبل از ۱۰۰ روز بود، کاملا با هدف من مغایرت داشت. پس علیرغم تحمل انرژی منفیشون نادیدهشون گرفتم ولی نظرات دیگه رو سعی کردم در نظر بگیرم. در نظر گرفتن نظر مخاطب این نیست که شما دقیقا همون رو پیاده کنید. یه جور تلنگره برای اینکه حواستون رو به اون موضوع بیشتر جمع کنید.
من همیشه به مخاطب خوشبینم و فکر میکنم اگه سعیتون رو بکنید در نهایت از مخاطب انرژی مثبت میگیرید.
بعد از این چی میشه؟
من با توجه به کارهای روزانه در محل کار و خونه به سمت این سوق پیدا کردم که شبها بنویسم. از ساعت حدود ۱۰ و بعضا ۱۱ شروع به نوشتن میکردم و شبها بین ساعت ۱:۳۰ تا ۲:۳۰ میخوابیدم. این مسئله اذیتم میکرد چون از لحاظ فیزیکی به خواب وابستهم و ضعیف شدم. [میدونید که خواب در ساعات ۲۲ تا ۲ نیمهشب مفیده و هورمون جوانی اون موقع در خواب ترشح میشه.] علاوه بر اینکه هر روز ساعت ۱۲ سر کار رفتم! :|
چند بار سعی کردم این وضعیت رو تغییر بدم ولی نشد. بعد از این برای تنظیم برنامهی خوابم سعی میکنم و چالش صبح زود بیدار شدن رو پیگیری میکنم. مشکلی که با این چالش[صبح زود بیدار شدن] دارم اینه که بدن من به ۹ تا ۱۰ ساعت خواب مفید نیاز داره و اگه بخوام ساعت ۶ صبح بیدار شم، با توجه به اینکه در طول روز فرصت خوابیدن ندارم، باید بین ساعت ۲۰ تا ۲۱ بخوابم و با ساعت زندگیمون نمیخوره! خلاصه چالش یعنی همین دیگه! چیزی که باهاش درگیر شید و نهایتا براتون یه نتیجه و یه تجربه بمونه!
علاوه بر این به نوشتن ادامه میدم ولی به صورت خصوصی و عمومی؛ بعضیهاش رو منتشر میکنم. سعی میکنم هدف اصلیم از این چالش رو دنبال کنم و دربارهی تجربیات نزدیکا و تعامل با آدمها بیشتر بنویسم. هرچند میدونم که تا مدتها نمیتونم این مطالب رو جایی منتشر کنم.
تقدیر و تشکر
در پایان لازم میدونم که از همسر گرام و تمام کسانی که توی این مدت با نظراتشون منو همراهی کردن تشکر کنم.
خانم/آقای Unknown
سعیده جان [مطمئن نیستم]
مینا جان [مطمئن نیستم]
آقای مجتبی :)
نگار جان
خانم/آقای مامبیز
مائده جان
شبنم جان
نسترن جان
مهربانو جان
آقای عمو فرهنگ
اگه نظر گذاشتید و اسمتون توی این لیست نیست، کاملا سهوی بوده. دوست داشتید بگید که بنویسم، اگه اسمتون لینک نشده هم دقیق نمیدونستم کی هستید، بگید، لینکش رو میذارم.
ودر پایان از تشکر شما بی نهایت ممنونم ایموجی حلقه زدن اشک درچشم
وتمام قد همت وتلاشتان را میستایم
برای لحظه لحظه زندگی خودتون وهمسرجانتون از حضرت حق طلب آرامش وخوشی میکنم🙌
همیشه در اوج بمانید ان شاالله