یکی از مسابقاتی که توی نزدیکا برگزار شد، مسابقهی نویسندگی خاطرات بدون موبایل بود. هرچند که من شرکت نکردم ولی توی ذهنم اومد که دربارهی این موضوع بنویسم که چقدر حس میکنم اوضاع بهتر شده! مثلا اگه قبلا یه جایی میرفتیم که مسیرش رو بلد نبودیم باید هی جلوی آدمهایی که نزدیک به خیابون راه میرفتن، میزدیم رو ترمز، شیشه رو میدادیم پایین، داد میزدیم چند بار میگفتیم آقا، خانم! بعد که طرف مطمئن میشد نمیخوایم بخوریمش، جواب میداد بله؟ و ما ازش آدرس میپرسیدیم. تازه معلوم نبود درست آدرس بده و بعضی وقتها هم آدرس اشتباهی میداد و ما به خودمون و جد و آباد اون بنده خدا فحش میدادیم!
/* در پرانتز اینو میگم!
البته هنوز هم برای بعضیها اینطوریه! یعنی فک میکنند که گوشی هوشمند برای تلگرام اختراع شده. چرا؟ چون خودشون از وقتی مجبور شدن تلگرام داشته باشن، گوشی هوشمند خریدن! روزانه حداقل یه نفر توی مترو در حالی که گوشی هوشمند دستشه، نمیدونه باید کجا بره و کل کابین مشغول راهنمایی اون بنده خدا میشن.
وقتی راهنمایی کردنِ ملت تمون میشه، میرم به طرف میگم مترو یه برنامه هم برای android و هم ios داره که میتونه باهاش مسیریابی کنه!
میگه از کجا باید دانلود کنم؟
اینجاست که میخوام بگم خامی کردم که همچین چیزی رو گفتم اصلا! ولی خودم رو کنترل میکنم و اگه گوشیش android ایه میگم کافه بازار.
میگه کجا؟
میگم بازار! //مردم برنامهی کافه بازار رو به نام بازار میشناسن.
میگه آهان! */
/*بازگشت به بحث اصلیمون! */
میخواستم بگم که چقدر اوضاع بهتر شده و اطلاعاتی که میتونیم با کمک گوشی هوشمند و اینترنت همراه بگیریم چقدر بهمون آزادی عمل داده که دیدم بلا استثناء همهی متنهایی که توی این مسابقه شرکت کرده، دربارهی اینه که چقدر قدیما بهتر بود! موبایل نبود، ما با تلفنهای قدیمی به انگشتهامون ورزش میدادیم، به مغزمون استراحت میدادیم، فامیلهامون رو بیشتر میدیدیم و ...!
/* اگر حوصله ندارید از اینجا بخونید! */
اینو توی ذهنتون نگه دارید و بذارید کنار میلیونها جملهی «چقدر قدیما بهتر بود!» که روزانه توی مکالمات زیادی از آدمهای اطرافمون میشنویم یا خودمون میگیم.
راستش برای من خیلی جالب بود که بدونم این جمله مختص ذهن ایرانیه یا نه، عمومیت داره؟ آیا توضیح درستی برای چرایی این موضوع وجود داره؟ واقعیتش اینه که کیفیت زندگی ما با گذر زمان و پیشرفت علم بهتر و راحتتر شده. از پیشرفت علم پزشکی و کاهش مرگ و میر ناشی از بیماریها گرفته تا آسانسور و ماشین و ... .
وقتی به انگلیسی این مطلب رو جستجو کردم به توضیحات جالبی در این زمینه رسیدم.
یکی از این توضیحات اینه که مغز آدم سعی میکنه اتفاقات ناخوشایند رو کمرنگ یا فراموش کنه و اتفاقات خوشایند رو جایگزین کنه یا پر رنگ نگهداره. ترجمهی عبارتی که برای این وضعیت حافظه به کار میره رو من بهش میگم «حافظهی خوش رنگ و لعاب!»
هرچند که بیشتر از این توضیح نداده بود، من بهش اضافه میکنم که این مدل حافظه بهمون کمک میکنه که بتونیم زندگی کنیم! اگه قرار بود خاطرات منفی انقدری که اتفاق افتاده پر رنگ توی ذهن ما بمونن، به نظرم یا ناامید میشدیم یا فلج ذهنی!
محققین اومدن از تعداد زیادی آدم دربارهی خاطرات گذشتهشون مصاحبه کردند و دیدن که حدود ۸۰ درصد یا بیشتر آدمها، خاطراتی که توی اون تحقیق تعریف کردن، خاطرات خوشی بوده.
پس در نتیجه دید آدمها اینه که وضعیت حالا به خوبی وضعیت گذشته نیست!
علاوه بر این ارزشگذاری که مغز برای اتفاقات منفی انجام میده با اتفاقات مثبت یکسان نیست. مثلا اگه ۱۰ هزار تومنتون رو گم کنید میزان حس منفی بیشتری از حس مثبت به دست آوردن ۱۰ هزار تومن خواهید داشت. خریدن گوشی رو با گم کردن یا دزدیده شدنش مقایسه کنید و الی آخر.
از مجموع این دو تا اثر ذهنی اینطور برمیآد که آدمها فکر میکنن که زندگی/کار/نزدیکا داره به سمت بدتر شدن میره!
پ.ن. علامت /* */ و // برای گذاشتن قسمتهای توضیحی در برنامهنویسی به کار میره و به نظرم استفاده از این قرارداد توی متنهای معمولی هم رویکرد جالبیه، به همین خاطر استفاده کردم.
/* قبل از بستن این صفحه! */
اگه این مطلب رو دوست داشتید به دوستانتون معرفی کنید!
مچکرم!
والا اگه فقط آدرس پرسیدن ومکان یابی رو مثال بزنیم گوشی حکم منجی رو داره اونم اگه تو اصفهون گیره آدرس بیوفتی درسه اصفهونی ام ولی حقیقتیه طرف رو بیچاره میکنن😂😉
منم معتقدم گوشی خیلی خوبه این ماهائیم که فرهنگ استفاده ازش رو نداریم😊
واما درباره اون بخش به یاد موندن اتفاق خوب وبد خیلی خوب بود به فکر رفتم ودیدم چقد درسته
وبه اشتراک میذارم همه بخونن این مطلبو😀