ویلایی‌ها


امشب دیرتر نوشتم که فیلم ویلایی‌ها رو ببینم و درباره‌ش بنویسم.

اخطار! خطر لو رفتن فیلم در این نوشته وجود داره!

هنوز نرفتم نقدهای این فیلم رو بخونم. معمولا بعد از اینکه نقدهای خودمو تو ذهنم/کاغذ جمع می‌کنم، می‌رم نقد بقیه رو می‌خونم.

کلیات نظرم نسبت به فیلم مثل نظراتی‌ه که زیر صفحه‌ی برنامه‌های کافه بازار می‌نویسن‌ه: می‌تونست بهتر باشه! :))
یعنی دوست داشتم فیلم بهتری ببینم ولی متاسفانه خام و نپخته اومد به نظرم. کلیشه‌ها و کلی‌گویی‌هایی که توی این فیلم بود، این حس رو به من القا می‌کرد که موضوع برای نویسنده هم همین‌قدر سطحی‌ه و سعی نکرده توی اون عمیق شه.

ابتدای فیلم داره خوب شروع می‌شه و پیرزنی(ثریا قاسمی) و دو تا بچه به جایی می‌رسن که بهش ویلا می‌گن، وقتی می‌رسن اولین جایی‌ه که تو ذوق می‌خوره. اونجا یه فرمانده‌طور به نام خانم خیری داره! انتخاب اسم هم از مرحله‌ی کلیشه فراتر نمی‌ره. حالا خانم خیری کیه؟ پریناز ایزدیار با اون قیافه‌ی منفعلش و اون مقنعه‌های کلیشه‌ای که سعی داره حال و هوای اون موقع رو نشون بده ولی درنیومده! وصله‌ی ناجور شده. انگار یکی همین الان یکی از این مقنعه‌ها رو سرش کنه و بیاد تو خیابون. در واقع ما رو خوب به اون دوران نبرده. اول فیلم صرفا ما رو برده توی بیابون و می‌گه فک کنید این فلان‌جا فلان زمانه!
مشکل دیگه‌ی این فیلم و امثال فیلم‌های ابد و یک روز شاید بشه گفت فیلم اولی، اینه که یه سری دیالوگ دارن که هم کلیشه‌ست و هم نشون می‌ده که نویسنده حال نداشته یکم بیشتر فضاسازی کنه یا خلاقیت به خرج بده. در همون اوایل رسیدن این آدم‌ها به ویلا، مادر این بچه‌ها، با همون مقنعه‌ی نچسب با یه صحنه‌ی حماسی که توی تبلیغات هم نشون داده می‌شه میاد و می‌گه چرا بچه‌هامو آوردی اینجا! همین الان فکر کنید می‌تونید به دیالوگش برسید:
- تو می‌خواستی بچه‌ها رو بدزدی!
+ من؟ بچه‌های خودمو بدزدم؟!

در ادامه‌ی دیالوگ‌های کلیشه‌ای فیلم قصد داره نشون بده این خانم خیری همه رو به خودش و خانواده‌ش ترجیح می‌ده در نتیجه موقع غذا دادن/ هندونه دادن به همه، همیشه یه بچه هست که می‌گه مامان مامان به من ندادی، خیری(پریناز ایزدیار) می‌گه صبر کن مامان جان به بقیه بدم بعد به تو می‌دم!

و باز هم کلیشه‌ای، وقتی که خبر شهادت همسر خیری(پریناز ایزدیار) رو میارن، خیلی مصنوعی گریه نمی‌کنه و به بچه‌هاش که باز هم خیلی الکی دارن گریه می‌کنن می‌گه که خدا بابا رو دوست داره، بابا رفته پیش خدا و داره از اون بالا نگامون می‌کنه!

همه‌ی این مشکلات رو هم بپذیریم، طناز طباطبایی(مادر اون دو تا بچه که توسط ثریا قاسمی به این منطقه آورده شدن و با موندن خودش و بچه‌ها پشت جبهه‌ها مشکل داره و می‌خواد بره خارج!) با دیدن چند تا صحنه‌ی آوردن خبر شهادت آدما،‌ رفتن به بیمارستان مجروحین و غسال‌خونه‌ی بیمارستان متقاعد می‌شه بمونه! من به عنوان کسی که باهاش موافق بودم و همذات‌پنداری می‌کردم، نفهمیدم از دیدن اون صحنه‌ها چطور متقاعد شد بمونه!

یه سری صحنه‌ها و حرف‌های نچسب به داستان هم داشت. مثلا بعد از آوردن خبر شهادت همسر یکی از زن‌هایی که اونجا بود، توی یه دیالوگی معلوم می‌شه شوهر اول این زن که پدر بچه‌ش بوده به خاطر نشست گاز مرده/خودکشی کرده و دغدغه‌ی این زن اینه که از این به بعد به این می‌گن بچه‌ی شهید و فک می‌کنه پدرش قهرمانه ولی نیست!

یا صحنه‌ی نچسب حمله‌ی هوایی که با هلی‌پاد از بالا فیلم‌برداری شده و صرفا جنبه‌ی داراماتیک می‌خواد به قضیه بده. یه سری خانم چادر رنگی دارن وسط صحرا می‌دون و مورد حمله قرار می‌گیرن. همه می‌خوابن و چادراشونو رو سرشون می‌کشن. از بالا گله به گله سفیدی معلومه! هیچ‌وقت هم هیچ‌کس آسیب نمی‌بینه! انقدر فیلمبرداری هوایی در جاهای مختلف تکرار می‌شه که تاثیرگذاری‌ش رو از دست می‌ده.

دقیقا نقدی که به ابد و یک روز هم داشتم اینجا هم دیده می‌شد. بدون توجه به ریتم و ساختار فیلم، تعدادی صحنه و شخصیت در فیلم هستند فقط برای اینکه باشند و یه سری حرف نچسب به متن فیلم رو مستقیم به مخاطب بگن و اگر این صحنه‌ها رو از فیلم حذف کنیم، اتفاقی نمی‌افته! این‌طور فیلم‌ها انگار با روش مهندسی معکوس و از آخر به اول نوشته شدن و نیاز دارن در روند اول به آخر بهتر بشن.

توی موضوع دفاع مقدس و زنان، به نظرم شیار ۱۴۳ و نفس فیلم‌های پخته‌تر و خوش‌ساخت‌تری نسبت به این فیلم بودند.