فرشتهاى ظاهر مىشود. با چوب جادویىاش چند اندازه مىگیرد بعد هم نیم نگاهى به رنگ چشمانش مى کند. در حالى که عبارت «بىبىدى بابىدى بو» را تکرار مىکند، چوب دستىاش را در هوا تکان مى دهد و از سر آن، ستارههاى جادویى رقصان به دور سیندرلا مى چرخند. ستارهها از پایین لباس به یکدیگر متصل میشوند و کم کم لباس را تا بالا شکل مى دهند. با تکمیل لباس، ستارههای آخر با شکوه خاصی از لباس فرو میریزند. سیندرلا با لباس، چرخى از سر کِیف مىزند و مىگوید: تا حالا همچین لباس قشنگى دیده بودین؟!
*****
در کودکی تا مدتها عروس براى من جایگاه کسى را داشت که با
همین روند ظهور فرشته و بىبىدى بابىدى بو گویان به شکل فعلی درآمده بود؛ در هر
عروسی نزدیک عروس میرفتم و با تمرکز کامل از سر تا پاى او را چنان نگاه مىکردم
که شاید ستارهاى جادویى بر لباسش باقى مانده باشد.
در آن زمان لباسهاى عروس همگى ساتن براق با آستینها و دامنهاى
پفى بودند که لبهی یقه و آستینها سنگ یا مروارید دوزی شده بود. اوج شکوه این مدل
را بعدها در عکسهایی از لباس پرنسس دایانا(عروس متوفی ملکهی انگلستان) دیدم.
به جرئت مىتوانم اعتراف کنم تمام عروسىهایى که رفتم فقط به
خاطر دیدن عروس دیگرى در لباس جدیدى بوده است؛ در واقع براى دیدن لباس جادویى
دیگرى که اغلب طراحی و دوخت لباسهایی که دیدم چنان بازاری و دم دستی بود که خاطرهی
فرشتهی مهربان و لباس سیندرلا کمرنگ شد. لباسهایی که آستین نداشت که
بخواهد پفی باشد یا نباشد. تورهای بیکیفیت و پارچههای دانتل که بیدقت روی لباسها
دوخته شده بود. این خبر از مد شدن لباسهایی تحت عنوان دکلته را در ایران میداد.
واژهی مد در ایران یعنی مدلی از لباس که چون موجی بر تمامی افراد جامعه فرود میآید
و هر آنچه غیر از آن را با برچسبی از دِمُده(۱) غرق میکند. این در حالی است که در
خارج از ایران و در جایی که منشأ این شکل از لباس عروس بوده است، هر طراح بسته به
سلیقهی مشتریان خود مدلهایی را طراحی میکند که در نگاه کلی روحی از سبک مدرن در
همهی آنها دیده میشود ولی در جزئیات خود، تمامی سلایق را جا میدهد.
*****
لباسهای رویایی من برای عروسی همگی دارای آستین بودند. چه پف مد باشد و چه نباشد اما من هنوز نیز آستین پف را دوست دارم. بنابر مقتضیات زمان لباس عروسی من در قسمت آستین پف نداشت اما این علاقه بعد از عروسی به صورت لباسی با سبک ویکتوریایی(۲) همچنان وجود خود را آشکار میساخت.
زمانی که براى پرو اول، لباس عروسیم را پوشیدم چنان ذوقى کردم که دقایقى با آن چرخیدم و رو به همسرم گفتم: تا حالا همچین لباس قشنگى دیده بودین؟!
لباسی با آستین کار شده و دامن کلوش که لباسهایی از سبک دورهی ادواردین(۳) را به یاد میآورد. لباس عروسی کیت میدلتون(عروس ِ عروس ِ ملکهی انگلستان) نمونهی تطبیق یافته با مد امروز از آن سبک است که به زیبایی تمام برای یک عروسی سلطنتی دوخته شده است.
دامن کلوش دامنی است که حتی اگر ریشه در ایران نداشته باشد چنان مناسب لباس ایرانی است که زیبایی رقصهای ایرانی در سایهی حالتی که این دامن در موقع چرخیدن به خود میگیرد چند برابر میشود؛ دامن رها و پر پارچهای است که در زمان چرخیدن، کمی بالا میرود و هنگامی که جهت حرکت عوض میشود چنان با نرمی روی یکدیگر میلغزند و دوباره از جهت دیگری بلند میشوند که گویی کسی آن را چنین هدایت کرده است.
چنان کیفی از لباس برده بودم که اگر کسی مرا از خیال بیدار میکرد و عروسیای در کار نبود هم ناراحت نمیشدم. سنگهاى روى لباس برق مىزدند و دوباره خاطرهی ستارههای جادویی به یاد من آمد.
*****
علاقهی من به لباس عروس به اندازهایست که حتی بعد از تجربهی عروسی هنوز هم دوست دارم لباسهای سفیدی چون لباس عروس داشته باشم؛ نه یکی نه دو تا که چند کمد لباس عروس! بسیاری از طراحان لباس عروس را دنبال میکنم و دوستان تازه عروس را در مورد سبکهای موجود لباس عروس راهنمایی میکنم.
گاهی خودم را صاحب مزون لباس عروس تصور میکنم که فقط لباسهایی با دامن کلوش دارد و آنها را روی مانکنهای چرخان به نمایش گذاشته است. از بالای سر هرکدام از آنها نوری روی لباس میریزد و ستارههای جادویی به نظارهگران، خودنمایی میکنند. یک موسیقی طربانگیز ایرانی در گوش فضا جاری است و مانکنها با دستهای باز چنان میچرخند که روح هر بینندهای را چون رقصهای صوفیانه به آستان یار میرسانند.
(۱) دمده واژهای است فرانسوی به معنی خارج از سبک رایج پوشش.