نوشته‌های دل‌آرام

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسندگی» ثبت شده است

روز ۸۸ - شماره‌ی فتنه‌گر!

تیپ‌های مختلف شخصیتی که تئوری یانگ ارائه می‌ده و مایرز و بریگز(یه دختر و مادر) اونو گسترشش می‌دن و با تست MBTI قابل شناسایی می‌کنن، همیشه برام جذاب بوده[از وقتی باهاش آشنا شدم تا همین امروز]. احتمالا توی یه نوشته‌ای خیلی کامل‌تر بهش بپردازم. این روزها کتابی در مورد انواع مادران می‌خونم که براساس این تئوری بنا شده و معتقده هر مادری سبک و شیوه‌ی خاص خودش رو برای ارتباط با فرزندش داره و اگه سبک شخصیت خودش و فرزندش رو نشناسه و بر اساس این شناخت رفتار نکنه، به نتایج مطلوبش نمی‌رسه. توی جلد اول این کتاب در مورد انواع این تیپ‌ها توضیحاتی می‌ده؛ نویسنده‌ها تعداد زیادی مادر رو بررسی کردن و حرف‌هایی از مادران در هر تیپ رو نقل قول می‌کنه که توضیحات تئوری رو واضح‌تر می‌کنه. توی جلد دوم می‌گه حالا این دانشی که دارید رو چطور توی ارتباط‌تون با فرزندتون به کار بگیرید. هنوز خوانش این دو جلد کتاب رو تموم نکردم. سعی می‌کنم بعد از اتمام کتاب یه خلاصه‌ی مفیدی از این موضوع بنویسم؛ حتی اگه دوستی معتقد باشه که این کار ارزشی نداره و با جستجو توی اینترنت درمیاد؛ با احترامی که برای نظرش قائلم ولی این کار رو انجام می‌دم.

اگه از دوستان و همکارانم بپرسید که من درون‌گرام یا برون‌گرا، به احتمال زیاد جوابِ برون‌گرا رو می‌گیرید. شوهرآقا بعد از اینکه نتیجه‌ی تست MBTI من رو دید گفت چطور ممکنه تو برون‌گرا باشی! واقعیت اینه که من طبق معمول روی مرز بین برون‌گرایی و درون‌گرایی‌ام. طبق معمول یعنی توی خیلی از مسائل، روی مرزی بودم که می‌خواستم هوای همه طرف رو داشته باشم حتی هوای درس‌ها رو؛ چون ممکن بود از اینکه من یه درس رو بیشتر بلد باشم بقیه افسرده بشن!! مثلا وقتی کنکور دادم غیر از یه ۸۰ درصد بقیه‌ی درصدهام ۷۵ یکی دو درصد بالا پایین بود، همشون! اون موقع فکر کردم اتفاقیه ولی بعدا دیدم که نه این خُلق‌مه! در نتیجه برای خودم تقریبا قابل درک بود وقتی اولین بار تست MBTI گفت که من ۵۲ درصد برون‌گرا هستم.

درون‌گرایی و برون‌گرایی یکی از فاکتورهایی که در کنار فاکتورهای دیگه‌ی این تست، تیپ شخصیتی افراد رو مشخص می‌کنه. مدت‌ها بین مردم برون‌گرایی حُسن بود و درون‌گرایی مساوی بود با افسردگی و بیماری روحی! البته شاید هنوز هم باشه ولی کمتر شده، یعنی آدم‌ها آگاه‌تر شدن.

آدم‌های برون‌گرا از بیرونِ خودشون انرژی می‌گیرن، دوست دارن همیشه بین جمع باشن و مورد توجه بودن براشون خیلی لذت‌بخشه. معمولا به همین دلیل هم رابطه‌ی خوبی با بقیه دارن. این آدم‌ها براشون تحمل تنهایی خیلی سخته.

آدم‌های درون‌گرا از درون خودشون و با خلوت و تنهایی و تفکره که دوباره انرژی‌شون رو به دست میارن و نمی‌تونن مدت طولانی بدون داشتن خلوت، بین جمع باشن. از لحاظ فیزیولوژیکی هم آدم‌های درون‌گرا رشته‌های عصبی و عروقی بیشتر و پیچیده‌تری نسبت به آدم‌های برون‌گرا دارن.
به نظرم کسایی که مثل من بین ۴۵ تا ۵۵ درصد درون‌گرا یا برون‌گرا هستن، بیچاره‌ن! یعنی ممکنه تو هر برهه از زمان یه حالی باشن یا رفتار هر دو گروه رو داشته باشن؛ مثلا یعنی روزها برون‌گرا و شب‌ها درون‌گرا باشن! #دوزیست

مثلا یه زمانی ما با دوست‌هامون یه سفر دسته‌جمعی رفتیم که مجبور شدیم شب‌ها به صورت زنونه، مردونه توی دو تا اتاق بزرگ بخوابیم و من هر لحظه منتظر بودم این سفر تموم شه و بتونم یه شب با خودم خلوت کنم! همیشه از درون و خلوت انرژی می‌گیرم و توی همه‌ی نوشته‌هام هم از این می‌گم و بعضا توصیه‌اش هم می‌کنم، همین باعث شده که شوهرآقا می‌گه من درون‌گرا هستم ولی توی جمع اصلا گوشه‌گیر نیستم و گاهی آدم‌ها رو هم به سمتی سوق می‌دم که توی فعالیت‌های جمعی مشارکت کنن. برای خودم جالب بود که وقتی این کار رو توی نزدیکا ادامه دادم، یه سال بعد نتیجه‌ی تست دوباره این بود که ۶۰ درصد برون‌گرا شدم!
این تست قسمت‌های دیگه‌ای هم داره که اگه توی این مطلب بخوام توضیح بدم، دوستان باز هم متذکر می‌شن که چقدر طولانی می‌نویسی!:دی
اگه دوست دارید این تست رو بدید سایت 16personalities.com علاوه بر توضیحات خوبی که به زبان انگلیسی می‌ده، گرافیک قشنگی هم داشت(!) که به لطف فیلترینگ دیگه نداره!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۸۷ - به تعداد آدم‌ها

گاهی فکر می‌کنیم یه روشی هست که همه باید همون رو توی زندگی پیاده کنن. مثلا اول برن الف بعد ب بعد ج و الی آخر. بعدا که فرق روش و اصول رو فهمیدم متوجه شدم که نهایت کاری که می‌تونیم انجام بدیم اینه که یه سری اصول رو پیشنهاد بدیم بگیم اینطوری بهتره. هرچند که به نظر من هرکس در زندگی خودش می‌تونه هر کاری انجام بده؛ هر کاری و اگه کسی نتونسته چون به قدر کافی تلاش نکرده. حتی خداوند هم می‌گه که توی دنیا هرکسی که تلاش کنه رو به مقصودش می‌رسونه. هرکسی با هر اعتقادی.

اصول همیشه کلیاته. درگیر موقعیت و حالت خاص نمی‌شه. زندگی در هر لحظه یه حالت خاصی‌ه که هم برای فرد خاصی پیش میاد هم بین لحظات اون فرد، خاص‌ه. مثلا من وقتی تحت فشار مالی قرار می‌گیرم، این شرایط من با شرایطی که برای شما پیش میاد متفاوته. ظاهر مسئله شبیه به همه؛ مسئله اینه که یه نفر تحت فشار مالی‌ه ولی وضعیت هر یه نفر با بقیه متفاوته. ما آدم‌ها برای اینکه راحت‌تر با مسائل روبرو شیم به دنبال الگوها هستیم. خیلی خوبه، در حد سرنخ گرفتن خیلی خوبه. مثلا اینکه آدم‌ها به روش زندگی‌شون از بیرون نگاه کنن و درباره‌اش بنویسن، خارج از ایران خیلی مرسومه اما خب توی ایران همیشه با حاشیه همراهه.[اگه به این موضوع علاقه‌مندید پیشنهاد می‌کنم شبکه‌ی اجتماعی مدیوم رو با کمک قند شکن دنبال کنید.]

اما چیزی که من مدام به خودم یادآوری می‌کنم اینه که آدم بهتره سعی کنه خودش رو بشناسه و روش مناسب خودش رو پیدا کنه. حتی با امتحان کردن روش‌های دیگران؛ ولی در نهایت بهتره هرکس راه خودش رو بره. این بهتره بهتره‌ها از جنس پیشنهاد اصول یا سبک زندگی‌ه. این پیشنهاد دو وجه داره. یکی اینکه به اندازه‌ی تعداد آدم‌ها راه حل وجود داره(راه برای رسیدن به خدا وجود داره! :دی) و خب این یعنی دنیای پر از امیدواری و رضایت. چرا آدم‌ها ناامید می‌شن؟ چون فکر می‌کنن که راهی که بقیه رفتن رو نمی‌تونن برن. خب منطقیه ممکنه مقصد یکی باشه ولی راه‌های مختلفی به مقصد می‌رسه، لزوما راه ما با بقیه یکی نیست. هرچند ممکنه باشه. وجه دوم این پیشنهاد اینه که سعی نمی‌کنیم آدم‌ها رو تحت فشار بذاریم که از روش‌های ما استفاده کنن. البته لازمه‌ی این حرف‌ها اینه که آدم‌ها مسئولیت‌پذیر باشن و حاضر باشن خودشون مسئولیت زندگی‌شون رو بپذیرن.

البته در کنار این اصل پیشنهادی، اصول پیشنهادی دیگه‌ای هم هست، مثلا اینکه سعی کنیم در کنار هم مسالمت‌آمیز و دوستانه زندگی کنیم. در نتیجه اگه کسی روش دیگه‌ای یا اصول دیگه‌ای رو هم در پیش گرفته تا جایی که وارد حریم شخصی افراد دیگه(ما) نشده می‌تونیم بررسی کنیم و ببینیم چه نتایجی داره.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۸۶ - آواز ریشه‌ها

نظرات پست دیشب [که تا این لحظه فرصت نکردم جواب بدم] خیلی جالب بود. یعنی درست خلاف تصور من بود! موقعی که داشتم پست قبل رو می‌نوشتم فکر می‌کردم داستان‌های عامیانه کلا دیگه جذاب نیست! و باز به خودم یادآوری کردم که کلماتِ «همه» و «کلا» غلطه! هزار بار.
اگر دوست داشتید قصه‌ی کامل آه رو توی این لینک بخونید. [فضای قابل کلیک روی لینک به اندازه‌ی یه جمله! همیشه جزو آرزوهام بوده!]

اما امروز.

توی فرهنگسرای ارسباران یه نمایشگاهی به نام آواز ریشه‌ها بود. هنرمند محترم، آقای مشکور از ریشه‌های خشک در مناطق مختلف شمال و شرق کشور یه سری حجم با معنا به وجود آورده بود. باهاش صحبت کردم. از جنس آدم‌هایی بود که این روزها خیلی کم هستند. معدود آدم‌هایی که با گوش درون صدای طبیعت رو می‌شنون. صداهایی می‌شنون که بقیه نمی‌شنون. نه چون نمی‌تونن، چون نمی‌خوان که بشنون.
وقتی آدمی برای طبیعت شعور و احترام قائل باشه، خودش رو محور عالم ندونه و سعی کنه به طبیعت نزدیک بشه، خیلی چیزها یاد می‌گیره، از جمله قوی بودن. توی مناطق خشک ریشه‌های درخت‌ها انقدر پیچ و تاب خوردن تا از موانع عبور کردن و به آب رسیدن.
وقتی برای درخت شعور قائل باشیم، انقدر راحت جرئت قطع درخت رو به خودمون نمی‌دیم. چون نه تنها فرصت حیات رو از یه درخت گرفتیم، بلکه در روحیه‌ی درخت‌های دیگه هم تاثیر گذاشتیم. اون‌ها دیگه آزادانه رشد نمی‌کنن، چون حقیر شدن. چون برای حفظ حیات مجبورن در محدوده‌ی قواعد رفتاری آدم‌ها رشد کنن وگرنه قطع می‌شن، هرچند نمود این شعور بیش از عمر آدم طول می‌کشه تا خودش رو نشون بده! اما نشون می‌ده. درخت‌های خارج از شهر خیلی باشکوه‌تر، آزاده‌تر از درخت‌های توی شهر به نظر میان.
مدت‌ها بود که فرصت گپ و گفت‌هایی این چنینی دست نداده بود. چند روزی بود که باطری ذهنم واقعا دشارژ شده بودم. روزمره‌ی ماشینی واقعا آدم رو پیر می‌کنه و حدود دو ساعت گفتگوی امروز واقعا منو به وجد آورد.
این الگوی «پایان شب سیه سفید است» برام خیلی تکرار شده و باور شده برام. مطمئنم برای همه همین‌طوره. البته همیشه این سفید است لزوما به معنای وقوع اتفاق خوشحال کننده و بر وفق مراد بودن اوضاع نیست! به معنی باز شدن راه تازه برای آدم‌ه، چه عینی و چه ذهنی. تا قبلش آدم هی خودش رو به در و دیوار می‌زنه، اما بالاخره یه روز چشمش به در می‌افته، می‌گه: اِ در!

پ. ن. ۱. دوست داشتم خیلی مفصل در مورد امروز بنویسم اما دیر شده و مثلا فردا صبح باید زود بیدار شم. اینا شاید بهانه به نظر بیاد ولی واقعیت اینه که ذهنم درگیر حرف‌های امروزه و داره یه ایده‌ای رو بسط می‌ده، نمی‌تونم ازش بخوام که روی متن تمرکز کنه.

پ. ن. ۲. این یکی از کارهای این نمایشگاهه که من بیش از بقیه دوسِش دارم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰