نوشته‌های دل‌آرام

۹۴ مطلب با موضوع «درباره‌ی یک ...!» ثبت شده است

روز ۱۷ - صادق

دفعه‌ی اولی که به راه حل یه مسئله می‌رسیم، توی مغزمون بین یه مسئله و راه حل یه مسیر درست می‌شه و تا آخر از همون استفاده می‌شه. منطقیه اگه هر روز مجبور باشی مثل روزهای اولِ کلاس رانندگی، به رانندگی فکر کنی، دوباره، دوباره، دوباره، که کل انرژیت صرف انجام یه سری کار تکراری محدود می‌شه. پس این روند به عنوان یه سیستم کلی توجیه پذیره و نمی‌شه نفی‌ش کرد اما تکرار کسالت‌آوره.

می‌گن خلاقیت ارتباط جدید برقرار کردن بین موضوعاته. یعنی یه راه جدید بین مسئله و راه‌حل پیدا کنی. داره مسیر طبیعی رو عوض می‌کنه در نتیجه سخته و می‌تونه منجر به راه حل جدید بشه یا نشه ولی همین پیدا کردن ارتباط جدید بین مسائل، یه جایی توی مغز آدم رو قلقلک می‌ده. 

قلقلک یعنی امشب وقتی حرف از فلان عالم با کرامت شد، صادق از زمانی تعریف کرد که راهنمایی بوده و قرار بوده با پدرش به دیدار این آدم بره. طبق معمول همه‌ی والدین قبل از مهمونیا، پدرش بهش یه سری توصیه می‌کنه که حواسش به رفتار و حرفاش باشه؛ این آدم خاصیه و خلاصه آموزش‌هایی درباره‌ی موقعیت‌شناسی بهش داده. صادق مدرسه‌ی مذهبی می‌رفته و درباره‌ی کرامات بعضی‌ها و دیدن باطن افراد، قصه‌هایی در مدرسه شنیده. به قول خودش زودتر از موعد یه حرفایی رو به بچه زدن.

در نتیجه صادق تمام راه، قبل از رسیدن به خونه‌ی اون بنده خدا و در محضر ایشون داشته ذکر «یا ستار العیوب» می‌گفته!

:))

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۶ - فرود

- چشماتو ببند و به صدای بدنت گوش کن.
آروم شدم و گوشامو تیز کردم. قلبم مرتب و بی‌وقفه می‌زد. دم، بازدم. دم، بازدم.
بازم باید آروم‌تر می‌شدم. حرکت خون توی دستام رو حس کردم و توی پاهام و سرم.
بازم آروم‌تر شدم اما این دفعه دیگه خوابم برد.
به دستام نگاه کردم. با یه دست اون دستم رو نوازش کردم. استخونای دستم رو از انگشتام دنبال کردم تا به آرنج رسیدم.
همینطور پاهامو لمس کردم.
انگار بیرون تنم ایستادم و به این فکر می‌کنم که دستای نازنینم.... چقدر بی‌وقفه برام کار می‌کنید...
از سر محبت خودم رو نوازش می‌کنم. قلبم سرشار از محبت می‌شه و دستام گرم می‌شن.
از افکار ماشین انگارانه‌ی صبح نسبت به خودم بیرون میام. اینکه کاش ماشین بودم و اه به خستگی و درد. دست‌هام مدتیه انگار گریه می‌کنن و درد می‌کشن. من هیچ ارزشی در ذهنم برای ورزش قائل نیستم و مرتب از ذهنم،‌ چشمم، دستم کار می‌کشم و برای خوندن کتاب، نوشتن و هر کار دیگه‌ای که برام ارزش معنوی دارن مثل برده باهاشون برخورد می‌کنم. امروز صبح هم در ذهنم با آرزوی بدن ماشینی عوضشون کردم.
می‌خواستم بیام و بنویسم کاش بی‌وقفه بودیم. چه قدر خوب شد که توی ذهنم قرقره‌اش کردم و حالا ریختمش بیرون. یعنی دیگه نمی‌خوام.
دوباره حسی از درک کالبد محدود انسانی دارم و برام خوشاینده.
و دوباره من از قله‌ی ایده‌آل‌ها و ابر انسان‌ها به دامنه‌ی انسان‌های ناکامل فرود اومدم.

مسافرین محترم لطفا تا فرود کامل، کمربند‌های ایمنی خود را بسته نگه‌دارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۴ - دستورالعمل‌های موفقیت!

امشب وقتی داشتم می‌مردم از خوابو کلی خمیازه کشیدمو اشک تو چشمام جمع شدو اینطور به نظر اومد که دارم از بی‌موضوعی گریه می‌کنمو، یاد این افتادم که می‌تونم rapper شم؟! نه بابا!
چند وقت پیش یه مطلبی خوندم و سعی کردم امتحانش کنم. هرچند که من کم حوصله‌ام و انتظار دارم سریع یه نشونه‌هایی از تاثیر انجام کارا ببینم اما انصافا یه تاثیراتی رو از همون ابتدا دیدم.
داستان از این قراره که ناخودآگاه ما خیلی در دسترس‌مون نیست وگرنه می‌شد خودآگاه! اما موضوعاتی که نزدیک به خوابیدن شبانه براش مطرح می‌شه رو در کمال آرامش بررسی می‌کنه. چون خودآگاهمون خوابه! سوالای حل نشده‌ی ذهن رو می‌تونه جواب می‌ده! اما ذوق‌مرگ نشید. ماهیتش خیلی شلخته و درهمه. به همین خاطر ممکنه در جاهای نامربوط و مسخره‌ای، جواب یا ایده بگیرید! یا اصلا به خودتون فرصت نداده باشید توی این درهم و برهم‌ها دنبال جواب بگردید.
خودآگاه ما تا وقتی که بیداره بیشتر انرژی ذهن رو به خودش اختصاص می‌ده و خوشبختانه تا مدت کوتاهی بعد از بیدار شدن بدن ما هم، درست بیدار نشده! این زمان همون زمان طلایی که عموم مردم با چک کردن موبایل به بهترین نحو، گند می‌زنن بهش! والا!
توی این مدت کوتاه بعد از بیدار شدن بهتره تو حال خودتون باشید و فکر کنید، حرف نزنید و هرچی به ذهنتون میاد رو بنویسید. مهم نیست همون موقع به نظر مزخرفه.
حالا چرا اول صبح چک کردن موبایل حرام است؟
چون نوتیفیکیشن‌ها، اتفاقات شبکه‌های اجتماعی و ... شما رو وادار به واکنش می‌کنن و شما نمی‌تونید به راحتی کنش خلاقانه داشته باشید.
برای حفظ سلامتی فکم(و جلوگیری از خمیازه‌های هیولایی) بهتره زودتر این نوشته رو تموم کنم. خب کجا بودم؟ آهان، اون تاثیر حداقلی که اولش گفتم آرامشه که دیرتر توسط موبایل بهم زده می‌شه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰