نوشته‌های دل‌آرام

۱۰۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صد روز متوالی نوشتن» ثبت شده است

روز ۸۹ - چگونه فلج ذهنی شدم؟

امروز از اون روزا بود که به زور رفتم سر کار. خوابم نمی‌اومد ولی بعد از سه هفته‌‌ی متوالی که آخر هفته‌ها خونه نبودم واقعا دلم می‌خواست خونه بمونم.

این جور مواقع معمولا بحث سر کار رفتن یا نرفتن خانم‌ها توی ذهنم میاد. گاهی واقعا کلافه می‌شم از اینکه چرا در اوج خستگی مسائلی توی ذهنم لود می‌شن که جنس کشمکش دارن. بعد دلم می‌خواد که جانب اعتدال رو بگیرم، مثل این می‌مونه که یه چوب بلند بدن دستت و بگن این شما و این بند! از روی بند رد شو عمو ببینه جانب اعتدال رو چطوری رعایت می‌کنی!
اون آدم‌هایی که تکلیف‌شون با خودشون معلومه خیلی خوش به حال‌شونه دیگه! یه مسیر رو گرفتن دارن می‌رن، حالا درست یا غلط!
[این دید منِ خسته‌ست. چند روز دیگه که خستگی‌ش در بره، از عبارت «خوش به حال‌شونه» پشیمون می‌شه! می‌دونم این‌که به درست و غلط بودن مسیری که می‌ریم فکر نکنیم کاملا دید کوتاه‌مدتی‌ه ولی بهتره هرچه زودتر آدم تکلیفش با خودش معلوم شه چون هر انتخابی یه سری پیش‌زمینه‌ی ذهنی و عینی داره که معمولا طول می‌کشه تا مهیا بشه. آدم تا وقتی نوجوون و جوونه براش راحته که امروز مهیای این پیش‌زمینه بشه، فردا مهیای اون یکی! اما وقتی سنی از آدم می‌گذره دیگه اون قوت جوونی رو نداره و حتی کسایی که نتونستن یه مسیر رو به اختیار انتخاب کنن، وقتی سن‌شون بالا می‌ره ناخودآگاه به یه سمت و سویی متمایل می‌شن که بتونن انرژی‌شون رو مدیریت کنن.]

حالا!

بند بازی هم می‌تونه عینی باشه هم ذهنی. یعنی چی؟ یعنی یه سری از دوستان هستن که معتقدن خانم اصلا نباید کار کنه یا مثلا فقط توی مدرسه کار کنه. یه سری دیگه‌ای از دوستان هستن که به نظرشون خانم باید پا به پای مرد کار کنه! این‌جا من باید به صورت عینی بند بازی کنم. به اون دوستانی که می‌گن خانم نباید کار کنه، از دلایل کار کردن بیرون از خونه و تاثیراتش می‌گم. به اون دوستانی که می‌گن باید پا به پای مردها کار کنه از اینکه لازم نیست پا به پای مردها حرکت کرد؛ مگه مردها معیارن که ما خودمون رو با اون‌ها تنظیم کنیم. باید با وضعیت خودمون تصمیم بگیریم.
به همین صورت می‌شیم چوب دو سر طلا! :)) توی هر مهمونی زنونه‌ای که این بحث باشه اگه حداقل یه نفر باشه که بتونه بحث رو از یه نگاه دیگه جلو ببره من شرکت نمی‌کنم!

بندبازی ذهنی معمولا به این صورت‌ه که مثلا من امروز خسته بودم با خودم گفتم چه معنی داره زن بره سر کار!
اولی توی ذهنم تصحیح کرد: چه معنی داره زن «هر روز» بره سر کار.
دومی توی ذهنم شروع کرد به یادآوری تاثیراتی که کار روی اندیشه و شخصیت من گذاشته: چطور توی خونه و دور از اجتماع می‌خواستی به کمال‌گرایی‌ت غلبه کنی؟
سومی گفت: اصلا می‌فهمی خستگی یعنی چی؟
چهارمی گفت: نه! تعهد کاری خستگی نمی‌فهمه! اگه قرار باشه هرکی خسته بود تعهدش رو زیر پا بذاره می‌دونی چی می‌شه؟!
پنجمی گفت: مامااااان!
ششمی گفت: ضمنا این خستگی به خودت مربوطه! حق نداری توی رفتار و کلامت به بقیه منتقل کنی!
هفتمی گفت: وقتی خسته‌ای اگه فکر نکنی می‌گن مغزت لال‌ه؟
هشتمی گفت: این هفته خیلی کار داری‌ها! #صحرای_کربلا
نهمی زد زیر گریه!
دهمی گفت: نمی‌شد جلوی بچه‌ها یکم ملایم‌تر بحث کنید؟ دست پنجمی رو گرفت، نهمی رو هم بغل کرد، بردشون توی اتاق!
یازدهمی گفت: داری پیر می‌شی!
دوازدهمی گفت: چه ربطی داشت؟!
سیزدهمی گفت: هرم مازلو؛ وقتی نیاز زیستی آدم که کف هرم‌ه برآورده نشه که نمی‌تونه به قسمت‌های بالاترش مثل احترام و خودشکوفایی برسه!
چهاردهمی گفت: مامااااان!
پانزدهمی گفت: تو اتاق‌ه!
شانزدهمی گفت: ائمه‌ی معصومین هم در رابطه با اینکه فقر مانع از حرکت صعودی آدم به سمت بالندگی می‌شه هم احادیث زیادی دارن.
[این متن جالبیه!]
هفدهمی گفت: به جای فکر کردن اگه الان حاضر شده بودی رفته بودی تا حالا رسیده بودی سر کار!
هجدهمی گفت: فقرِ خواب! من دیگه حرفی ندارم:دی
نوزدهمی اومد با پس گردنی همشون رو فرستاد پی کارشون، به من هم گفت پاشو، تا تو رو هم نزدم!
بیستمی گفت: یعنی انقدر زورت نمی‌رسه یکی رو از سرت بندازی بیرون؟!
هنوز داشتن حرف می‌زدن که من حاضر شدم، یواشکی از خونه رفتم بیرون و بیست نفر رو توی خونه تنها گذاشتم. وقتی عصر برگشتم همشون رفته بودن پی کارشون خدا رو شکر!

در ادامه...

[نوزدهمی پس گردنی محکمی زد!]

[با گریه رفتم بغل مامانْ دهمی خوابیدم!]

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۸۸ - شماره‌ی فتنه‌گر!

تیپ‌های مختلف شخصیتی که تئوری یانگ ارائه می‌ده و مایرز و بریگز(یه دختر و مادر) اونو گسترشش می‌دن و با تست MBTI قابل شناسایی می‌کنن، همیشه برام جذاب بوده[از وقتی باهاش آشنا شدم تا همین امروز]. احتمالا توی یه نوشته‌ای خیلی کامل‌تر بهش بپردازم. این روزها کتابی در مورد انواع مادران می‌خونم که براساس این تئوری بنا شده و معتقده هر مادری سبک و شیوه‌ی خاص خودش رو برای ارتباط با فرزندش داره و اگه سبک شخصیت خودش و فرزندش رو نشناسه و بر اساس این شناخت رفتار نکنه، به نتایج مطلوبش نمی‌رسه. توی جلد اول این کتاب در مورد انواع این تیپ‌ها توضیحاتی می‌ده؛ نویسنده‌ها تعداد زیادی مادر رو بررسی کردن و حرف‌هایی از مادران در هر تیپ رو نقل قول می‌کنه که توضیحات تئوری رو واضح‌تر می‌کنه. توی جلد دوم می‌گه حالا این دانشی که دارید رو چطور توی ارتباط‌تون با فرزندتون به کار بگیرید. هنوز خوانش این دو جلد کتاب رو تموم نکردم. سعی می‌کنم بعد از اتمام کتاب یه خلاصه‌ی مفیدی از این موضوع بنویسم؛ حتی اگه دوستی معتقد باشه که این کار ارزشی نداره و با جستجو توی اینترنت درمیاد؛ با احترامی که برای نظرش قائلم ولی این کار رو انجام می‌دم.

اگه از دوستان و همکارانم بپرسید که من درون‌گرام یا برون‌گرا، به احتمال زیاد جوابِ برون‌گرا رو می‌گیرید. شوهرآقا بعد از اینکه نتیجه‌ی تست MBTI من رو دید گفت چطور ممکنه تو برون‌گرا باشی! واقعیت اینه که من طبق معمول روی مرز بین برون‌گرایی و درون‌گرایی‌ام. طبق معمول یعنی توی خیلی از مسائل، روی مرزی بودم که می‌خواستم هوای همه طرف رو داشته باشم حتی هوای درس‌ها رو؛ چون ممکن بود از اینکه من یه درس رو بیشتر بلد باشم بقیه افسرده بشن!! مثلا وقتی کنکور دادم غیر از یه ۸۰ درصد بقیه‌ی درصدهام ۷۵ یکی دو درصد بالا پایین بود، همشون! اون موقع فکر کردم اتفاقیه ولی بعدا دیدم که نه این خُلق‌مه! در نتیجه برای خودم تقریبا قابل درک بود وقتی اولین بار تست MBTI گفت که من ۵۲ درصد برون‌گرا هستم.

درون‌گرایی و برون‌گرایی یکی از فاکتورهایی که در کنار فاکتورهای دیگه‌ی این تست، تیپ شخصیتی افراد رو مشخص می‌کنه. مدت‌ها بین مردم برون‌گرایی حُسن بود و درون‌گرایی مساوی بود با افسردگی و بیماری روحی! البته شاید هنوز هم باشه ولی کمتر شده، یعنی آدم‌ها آگاه‌تر شدن.

آدم‌های برون‌گرا از بیرونِ خودشون انرژی می‌گیرن، دوست دارن همیشه بین جمع باشن و مورد توجه بودن براشون خیلی لذت‌بخشه. معمولا به همین دلیل هم رابطه‌ی خوبی با بقیه دارن. این آدم‌ها براشون تحمل تنهایی خیلی سخته.

آدم‌های درون‌گرا از درون خودشون و با خلوت و تنهایی و تفکره که دوباره انرژی‌شون رو به دست میارن و نمی‌تونن مدت طولانی بدون داشتن خلوت، بین جمع باشن. از لحاظ فیزیولوژیکی هم آدم‌های درون‌گرا رشته‌های عصبی و عروقی بیشتر و پیچیده‌تری نسبت به آدم‌های برون‌گرا دارن.
به نظرم کسایی که مثل من بین ۴۵ تا ۵۵ درصد درون‌گرا یا برون‌گرا هستن، بیچاره‌ن! یعنی ممکنه تو هر برهه از زمان یه حالی باشن یا رفتار هر دو گروه رو داشته باشن؛ مثلا یعنی روزها برون‌گرا و شب‌ها درون‌گرا باشن! #دوزیست

مثلا یه زمانی ما با دوست‌هامون یه سفر دسته‌جمعی رفتیم که مجبور شدیم شب‌ها به صورت زنونه، مردونه توی دو تا اتاق بزرگ بخوابیم و من هر لحظه منتظر بودم این سفر تموم شه و بتونم یه شب با خودم خلوت کنم! همیشه از درون و خلوت انرژی می‌گیرم و توی همه‌ی نوشته‌هام هم از این می‌گم و بعضا توصیه‌اش هم می‌کنم، همین باعث شده که شوهرآقا می‌گه من درون‌گرا هستم ولی توی جمع اصلا گوشه‌گیر نیستم و گاهی آدم‌ها رو هم به سمتی سوق می‌دم که توی فعالیت‌های جمعی مشارکت کنن. برای خودم جالب بود که وقتی این کار رو توی نزدیکا ادامه دادم، یه سال بعد نتیجه‌ی تست دوباره این بود که ۶۰ درصد برون‌گرا شدم!
این تست قسمت‌های دیگه‌ای هم داره که اگه توی این مطلب بخوام توضیح بدم، دوستان باز هم متذکر می‌شن که چقدر طولانی می‌نویسی!:دی
اگه دوست دارید این تست رو بدید سایت 16personalities.com علاوه بر توضیحات خوبی که به زبان انگلیسی می‌ده، گرافیک قشنگی هم داشت(!) که به لطف فیلترینگ دیگه نداره!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۸۷ - به تعداد آدم‌ها

گاهی فکر می‌کنیم یه روشی هست که همه باید همون رو توی زندگی پیاده کنن. مثلا اول برن الف بعد ب بعد ج و الی آخر. بعدا که فرق روش و اصول رو فهمیدم متوجه شدم که نهایت کاری که می‌تونیم انجام بدیم اینه که یه سری اصول رو پیشنهاد بدیم بگیم اینطوری بهتره. هرچند که به نظر من هرکس در زندگی خودش می‌تونه هر کاری انجام بده؛ هر کاری و اگه کسی نتونسته چون به قدر کافی تلاش نکرده. حتی خداوند هم می‌گه که توی دنیا هرکسی که تلاش کنه رو به مقصودش می‌رسونه. هرکسی با هر اعتقادی.

اصول همیشه کلیاته. درگیر موقعیت و حالت خاص نمی‌شه. زندگی در هر لحظه یه حالت خاصی‌ه که هم برای فرد خاصی پیش میاد هم بین لحظات اون فرد، خاص‌ه. مثلا من وقتی تحت فشار مالی قرار می‌گیرم، این شرایط من با شرایطی که برای شما پیش میاد متفاوته. ظاهر مسئله شبیه به همه؛ مسئله اینه که یه نفر تحت فشار مالی‌ه ولی وضعیت هر یه نفر با بقیه متفاوته. ما آدم‌ها برای اینکه راحت‌تر با مسائل روبرو شیم به دنبال الگوها هستیم. خیلی خوبه، در حد سرنخ گرفتن خیلی خوبه. مثلا اینکه آدم‌ها به روش زندگی‌شون از بیرون نگاه کنن و درباره‌اش بنویسن، خارج از ایران خیلی مرسومه اما خب توی ایران همیشه با حاشیه همراهه.[اگه به این موضوع علاقه‌مندید پیشنهاد می‌کنم شبکه‌ی اجتماعی مدیوم رو با کمک قند شکن دنبال کنید.]

اما چیزی که من مدام به خودم یادآوری می‌کنم اینه که آدم بهتره سعی کنه خودش رو بشناسه و روش مناسب خودش رو پیدا کنه. حتی با امتحان کردن روش‌های دیگران؛ ولی در نهایت بهتره هرکس راه خودش رو بره. این بهتره بهتره‌ها از جنس پیشنهاد اصول یا سبک زندگی‌ه. این پیشنهاد دو وجه داره. یکی اینکه به اندازه‌ی تعداد آدم‌ها راه حل وجود داره(راه برای رسیدن به خدا وجود داره! :دی) و خب این یعنی دنیای پر از امیدواری و رضایت. چرا آدم‌ها ناامید می‌شن؟ چون فکر می‌کنن که راهی که بقیه رفتن رو نمی‌تونن برن. خب منطقیه ممکنه مقصد یکی باشه ولی راه‌های مختلفی به مقصد می‌رسه، لزوما راه ما با بقیه یکی نیست. هرچند ممکنه باشه. وجه دوم این پیشنهاد اینه که سعی نمی‌کنیم آدم‌ها رو تحت فشار بذاریم که از روش‌های ما استفاده کنن. البته لازمه‌ی این حرف‌ها اینه که آدم‌ها مسئولیت‌پذیر باشن و حاضر باشن خودشون مسئولیت زندگی‌شون رو بپذیرن.

البته در کنار این اصل پیشنهادی، اصول پیشنهادی دیگه‌ای هم هست، مثلا اینکه سعی کنیم در کنار هم مسالمت‌آمیز و دوستانه زندگی کنیم. در نتیجه اگه کسی روش دیگه‌ای یا اصول دیگه‌ای رو هم در پیش گرفته تا جایی که وارد حریم شخصی افراد دیگه(ما) نشده می‌تونیم بررسی کنیم و ببینیم چه نتایجی داره.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰