نوشته‌های دل‌آرام

۷۹ مطلب با موضوع «تجربه‌ها :: تجربه‌های شاید شخصی» ثبت شده است

روز ۴۳ - رویای دور

جمعیت امام علی

قبل از اینکه شیرجه بزنم توی نوشته‌ی امشب، دوست دارم درباره‌ی طرح کوچه‌گردان عاشقِ جمعیت امام علی(ع)، یکم بگم. اگر دوست داشتید توش مشارکت کنید. محور فعالیت‌های این جمعیتِ عمدتا دانشجویی، رسیدگی به وضعیت کودکان کاره. این مجموعه با کمک خیرین، تعدادی خونه‌ی علم در مناطقی که نزدیک به سکونت کودکان کاره، درست کرده که به بچه‌ها و خانواده‌هاشون علم و هنر و فن یاد می‌دن تا هم سواد خوندن و نوشتن داشته باشند هم کاری رو یاد بگیرند تا به جای گشتن سر چهارراه‌ها و توی سطل‌های زباله، از راه بهتری درآمد داشته باشند. یکی از طرح‌هایی که هر ساله در شب شهادت حضرت علی(ع)‌ با کمک عموم خیرین اجرا می‌کنند طرح کوچه گردان عاشق‌ه. توی این طرح بسته‌های مایحتاج خانواده‌هایی که از قبل شناسایی شدن رو شبانه و طوری که توی محله معلوم نباشه می‌برن و بهشون می‌دن. اگه دوست داشته باشید می‌تونید توی پخش هم حضور داشته باشید :)

آشنایی بیشتر با طرح کوچه گردان عاشق

کمک نقدی یا غیرنقدی به این طرح

و اما امشب.
سال ۸۷ یا ۸۹، درست یادم نیست کدوم یکی‌ش. مثل اکثر شب‌های قدر دیگه آماده شدم توی خونه، اعمال شب قدر رو انجام بدم. راستش توی خونه هم راحت‌ترم هم تمرکزم بیشتره. تازه تمام برنامه‌های رادیو و تلویزیون دم دستمه و مثلا اگه از صدای کسی خوشم نیاد، یا خیلی کند بخونه، می‌تونم به راحتی کانال رو عوض کنم. غیر از بحث سلیقه و صدا، سخنران‌های مورد علاقه‌م آقای باقری و رفیعی هم عموما در شهرهای غیر از تهران سخنرانی دارن که از تلویزیون نشون‌شون می‌دن. دقیق یادم نیست چرا اون شب سراغ تلویزیون نرفتم ولی احتمالا کسی داشته برنامه‌ای رو می‌دیده و به همین سادگی من رفتم سراغ رادیو. یه دور تمام کانال‌ها رو چرخوندم تا یه وقت برنامه‌ی خوبی رو از دست ندم. همینطور که بین کانال‌های رادیو جا به جا می‌شدم صدای وحید جلیلوند باعث شد روی کانال رادیو جوان بمونم و برنامه‌ی خدایی که در این نزدیکی‌ست که شب‌های قدر از رادیو جوان پخش می‌شه رو گوش کنم. اون سال وحید جلیلوند مجری بود و حافظ ایمانیِ شاعر و چند تا دیگه از هنرمندا همراهی‌ش می‌کردن. صدای گرم و گیرای وحید جلیلوند با اون ابهت و فراز و فرودی که به صداش می‌ده دل آدمو می‌لرزونه و جوری حرف می‌زنه که انگار از ته دل آدم داره با خدا حرف می‌زنه. خلاصه اون شب که فکر کنم شب ۱۹ ماه رمضان و شب ضربت خوردن حضرت علی(ع) بود، شیرین‌ترین و تکرار نشدنی‌ترین شب قدر زندگی من شد. در حینی که به برنامه و حرف‌های دلی‌ای که بین‌شون رد و بدل می‌شد، گوش می‌دادم، به ذهنم رسید برنامه رو یه جوری ضبط کنم. بعد با خودم گفتم امشب رو استفاده کنم، حتما تو روزای آینده فایلش رو روی اینترنت می‌تونم پیدا کنم. بابا عصر اینترنت و ایناست!
خلاصه کافیه توی اینترنت راجع به صدای وحید جلیلوند جستجو کنید خودتون متوجه می‌شید؛ جز یه سری صدا که از روی رادیوی در حال پخش با کیفیت افتضاح ضبط شده، هیچ چیز پیدا نمی‌شه. چند تا از لینک‌هایی که احتمال می‌دادم محتوای با کیفیتی داشتن به صفحه‌ی مصداق محتوای مجرمانه هدایت می‌شدن و ... و از اون شب برام مثل یه رویای شیرین شده که از دسترسم دوره. هنوز هم امیدوارم فایل برنامه‌ی اون شب رو پیدا کنم.
بین اون صداهای بی‌کیفیتی که از جلیلوند پیدا کردم، این باکیفیت‌ترین صدایی بود که خوانش آخرین خطبه‌ی حضرت علی(ع) قبل از به شهادت رسیدن‌شون هست. همین قطعه رو گوش کنید احتمالا تا حدودی متوجه حال و هوای اون شب می‌شید. ترکیب ادبیات و هنر و دین شاهکاره!

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۴۲ - خودافشایی

من و من با خودمون تکرار می‌کنیم قواعد رو. با خودمون حرف می‌زنیم؛ پس اگر فعل جمع به کار می‌برم با خودم و خودم هستم. شما هم دوست داشتید می‌تونید به جمع ما بپیوندید. :)

***

قیافه‌م بچه‌گانه و ساده‌ست. این سادگی و سکوت، بعضا آدما رو به جایی می‌رسونه که خودِ خالی‌بند یا قشنگ‌تر بگم خیال‌بافی با صدای بلند، خودِ چاپلوس، خودِ خیانت‌کارشون رو نشون می‌دن و اگه صبر کنیم و به سکوت کردن ادامه بدیم قطعا خودافشایی‌های دیگه‌ای رو هم انجام می‌دن. این نوع نگاه بازیگرانه به رفتار آدما شاید نگرش منفی‌انگارانه‌ایه. شاید واقعا اما این بازی بازیگران زیادی داره!
یه سری نشونه مثل شکلِ حرکت دادن بدن(زبان بدن)، رفتارهای قبلی، استفاده از چه ادبیاتی، سکوت کردن و ... حس ششم ما رو هدایت می‌کنه به سمتی که رفتار اون آدم رو به کاری تعبیر کنیم که حس می‌شه نه در ظاهرش دیده می‌شه.
حالا قرار نیست بشینیم آدما رو ارزیابی کنیم و عکس‌العمل نشون بدیم، نه. به خودمون توجه کنیم. به شکل بدنمون دقت کنیم. شکلی که تو حالتایی که راحت نیستیم بهش می‌دیم. خودمون رو جمع می‌کنیم، دست به سینه می‌شینیم، ولو می‌شیم یا هرچی.

آگاهانه رفتار کردن سخته ولی کمک می‌کنه بعدا موقع ارزیابی، یادمون بیاد خب من اینطوری بودم، اونطوری بودم یا نبودم؛ به عنوان کسی که روبروی خودمون می‌شینیم، بتونیم ببینیم خودمون رو.

ما می‌تونیم در تعامل با افراد هر قسمتی از شخصیت‌مون رو که دوست داریم نشون بدیم یا ندیم اصلا، اما آگاه باشیم. تو لحظه‌های حساس حرف‌ها و تعاملات به چرایی رفتار خودمون و بقیه فکر کنیم.
اما یادمون نمی‌ره که من اول خودم رو در آغوش می‌گیره و نوازش می‌کنه بعد وقتی اشکالات خودم رو در نظر می‌گیره، خودم بیشتر همراهی و کمک می‌کنه تا بهتر بشه.

من خودم رو می‌بخشم، تحلیل می‌کنم و چرخه‌ی رفتار دوباره تکرار می‌شه.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۴۱ - Zoom in, Zoom out

یکی از اشکالات ما اینه که دقیق حرف نمی‌زنیم. یعنی راحت‌تر اینه که کمتر موضوع رو باز کنیم و به کلی‌گویی بسنده کنیم. احتمالا وقتی موضوع رو باز می‌کنیم به چالش کشیده می‌شیم و یا وقتی توی یه موضوعی ریز بشیم، در مورد موضوع بعدی هم مجبوریم دوباره ریز بشیم و به چالش کشیده بشیم، خب نمی‌صرفه! در نتیجه وقتی راجع به تلاش و پشتکار حرف می‌زنیم باز هم کلی‌ه. مثلا تلاش و پشتکار خیلی خوبه، نباید از تلاش دست برداشت و در ادامه‌ش داستان آدم‌هایی رو برامون می‌گن که مشکل و مسئله مثل بارون رو سرشون می‌ریخته و اینا رو می‌بینیم که با یه کاسه، نذاشتن هیچ قطره‌ای بیفته زمین! قطعا این‌طور نبوده و نیست. درسته که جنبه‌ی دراماتیک ماجرا باعث قلیان احساسات لحظه‌ای‌مون می‌شه اما هم موندگار نیست هم احتمال کشیده شدن به سمت کمالگرایی رو افزایش می‌ده.
امشب یه ساعت در حالی که پشت میز نشسته بودم، لپ‌تاپ روشن بود و برنامه‌ی ورد هم آماده بود تا توش بنویسم، هیچی به ذهنم نمی‌اومد. همون‌طوری که نشسته بودم رفتم سراغ کلی ایده(۱۵۰۰ ۱۶۰۰ تا) که یه جا نوشتم‌شون؛ هربار چیزی به ذهنم نمی‌رسیده، توی اینترنت سرچ کردم و موضوعات جدید رو به اون لیست اضافه کردم تا بعدا ازشون استفاده کنم. بعضیاشون واقعا ایده‌های خوبین اما مجبور می‌شم مسائل شخصی رو وارد نوشته کنم که تمایلی به بیان عینی رویدادهای زندگی شخصیم ندارم. گاهی استعاری و بسته اشاره‌ای می‌کنم اما هنوز مهارت کافی در نوشتن استعاری رو ندارم. علاوه بر این، همه‌ی آدما مشکلات و مسائل خاص خودشون رو دارن و شاید حوصله نداشته باشن چس‌ناله‌های بقیه رو بخونن/بشنون. وقتی مسائل، باز و تحلیل می‌شن، ما می‌تونیم نکته‌هاشو بگیریم، به شکلی که می‌خوایم یا لازمش داریم، استفاده‌ش کنیم. در نتیجه موضوعات شخصی رو یا توی دفترهای شخصی‌م می‌نویسم یا نمی‌نویسم اصلا.
کلافه، بلند شدم تلویزیون رو روشن کردم. از کانالای جدی مورد علاقه‌م که گذشتم متوجه شدم دنبال برنامه‌ی سرگرم‌کننده‌تری هستم که شبکه‌ی نسیم، خندوانه رو دیدم. همون وسطای برنامه که داشت استدآپ کمدی اجرا می‌کرد بدون اینکه به نوشتن فکر کنم، یاد نکاتی در مورد ایده‌پردازی افتادم و یاد فعالیت ناخودآگاه در پس‌زمینه‌ی فکر آدم که قبلا درباره‌ش نوشتم. این‌که نکته‌ی اصلی در مورد فعالیت‌هایی از نوع ایده‌پردازی/ حل مسئله، اینه که نیاز به ترکیبی از جدیت/ تلاش و سرگرمی داره. یعنی مدتی در موضوع عمیق بشی، مدتی رهاش کنی.
از اتاق فرمان اشاره می‌کنن کلی نشو، کلی نشو. بله در مورد نوشته‌ی روزانه‌ی وبلاگ ممکنه ۲ ۳ ساعت فعالیت نامربوط و سرگرم‌کننده به یه ایده برسه اما هرچقدر کار بزرگ‌تر باشه ممکنه این فرآیند بیش از یه بار تکرار بشه.
zoom in, zoom out, zoom in, zoom out,…
تو هربار تکرار این فرآیند، ایده چکش می‌خوره تا یه جایی بگیم، آهان این شکلی خوبه! این رو هم ما می‌گیم، نه اَبَر انسان! یه گریزی هم به دیشب بزنیم، واقعیت اینه که زمان از روی اَبَر انسان هم قشنگ رد می‌شه! یعنی نوجوونی و جوونی، اوج کمالگرایی آدمه و بعدش آدم یاد می‌گیره که متناسب با موضوع روی هرکاری انرژی و وقت بذاره. اصلا زمان رو درک می‌کنه.
علاوه بر این با تغییر زمان، احساسات و شرایط آدم هم تغییر می‌کنه و همون‌طور که ممکنه به عنوان عامل پیش‌رونده عمل کنه، ایده‌تون رو تکمیل کنه، کمک کنه از یه طرف دیگه به موضوع نگاه کنیم، ممکنه پس‌زننده هم باشه! مثلا اون ایده رو کلا بریزیم دور(اتفاق عجیب و بدی نیست اما بعد از این همه زحمت ناامیدکننده‌ست) ولی در نهایت نباید ناامید شد  چون همین موضوع که به ظاهر پس‌زننده‌ست به ایده‌ی دیگه‌ای رو به میدون میاره که بیشتر وقتا بهتره.

دوساله که به طور جدی این فراز و فرود داشتن زندگی رو با خودم تکرار می‌کنم. درک همین مسئله کمک کرده با آرامش و سلامت روان بیشتری فرودها رو تحمل کنم.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰