نوشته‌های دل‌آرام

۸۴ مطلب با موضوع «تجربه‌ها» ثبت شده است

روز ۱۵ - پیاده شدن از موبایل

در ادامه‌ی پست دیشب می‌خوام درباره‌ی راه‌هایی بگم که اگر دوست داشتید کمتر از موبایلتون استفاده کنید.

برای اولین کار، علت اینکه می‌خواید کمتر از گوشی‌تون استفاده کنید رو باید بدونید. بفهمید جوگیر شدید یا واقعا این کار براتون مهمه. مثلا در مورد من علتش این بود که بدنی و روحی خسته شده بودم و علت این خستگی هم در دسترس بودن بیش از حد من(on call بودن) در بیشتر مدیاها و شبکه‌های اجتماعی بود.

۲. چند ساعتی از گوشی‌تون دور باشید و یه لیستی از کارهای مهمی که با گوشی راحت‌تر و بهتر انجام می‌دید رو بنویسید. سعی کنید تقلب نکنید. کارهایی تو ذهنتون می‌مونن که واقعا مهم بودند.
مثلا این بخشی از کارهای من با گوشی اینه:
- برنامه‌هام رو در تاریخ و مکانى که تعیین کردم بهم یادآورى مى‌کنه و بابت حجم حافظه‌اى که آزاد کرده ازش ممنونم.
- نوشته‌هام رو همیشه در دسترس نگه می‌داره و روی هر دستگاهی که به اینترنت وصل می‌شه دسترسی به محتوا رو ممکن کرده.
- نقشه یکی از مهم ترین استفاده های من از گوشیه. بخصوص مواقعی که تنها رانندگی می کنم و مسیر رو نمی دونم.
- اینکه وقتی حوصله‌ی کاری ندارم، نوشته‌های شبکه اجتماعی مدیوم و ویدئوهای تد بهم کلی ایده می‌دن و حوزه‌های جدیدی رو برام باز می‌کنن.
- یه برنامه‌ی مدیتیشن دارم که وقتی خسته‌م یا ذهنم خیلی بهم ریخته‌ست ازش استفاده می کنم و بستگی به اینکه می‌خوای بخوابی یا درد و عصبانیت و استرس رو کم کنی، برنامه‌های مختلف دارد. کلیت کارش اینه که در حالت ریلکس(نشسته یا خوابیده) با بستن چشمها، به تنفس و صدای بدنت گوش کنی و آروم آروم ذهن خالی می‌شه.
- یکی دیگه از مهم‌ترین استفاده‌های من از گوشی برای خوندن کتاب الکترونیکی‌ه که خیلی از وقتای مرده‌مو زنده کرده، وقتایی که قاتلین حرفه‌ای چون دکتر، مترو و... به راحتی می‌کشن‌ش.

۳. سعی کنید خودتون رو آروم نگه دارید و از استرس دور باشید. فکر کنید و زمینه‌های استرس‌زای خودتون رو لیست کنید و سعی کنید مدتی دور باشید ازش.

۴.اگه حوصله‌ی کاری رو ندارید، بخوابید یا برید پارک قدم بزنید.

۵. برنامه‌های غیر ضروری رو پاک کنید. شما مسئول باز کردن روزانه‌ی برنامه‌ها توی گوشیتون نیستید. مثلا من حسابم رو در شبکه‌های اجتماعی که استفاده نمی‌کردم، بستم؛ مثلا فیسبوک، توییتر و اینستاگرام مدت‌ها بود که برام جذاب نبودن و طبق عادت ازشون استفاده می‌کردم. خلاصه اون مقادیری از وجودم/حواسم رو که در قالب پست‌ها توی این شبکه ها گذاشته بودم جمع کردم. ایمیل، تلگرام، پینترست، مدیوم جزو باقیمانده‌های شبکه‌ی اجتماعی منه که بخشی از اینا به کارم مربوط بود و بقیه‌ش رو هر روز سر نمی‌زدم و به جا استفاده می‌شد.

۶. یه سری برنامه هستن که شما رو به دور بودن از گوشیتون تشویق می کنن و در ازاش یه جایزه می‌گیرید؛ مثل forest که توی برنامه درخت مجازی می‌کاره و نباید از برنامه بیرون برید و وقتی بتونید زمان معینی توی برنامه باشید سکه می گیرید. البته خود این بازی نباید شما رو مشغول کنه.

۷. یه روش مدیریت زمان هست به نام پومودرو؛ ایده‌ش اینه که یه مدت مشخص و ثابت(معمولا۲۰ دقیقه) روی یک موضوع تمرکز کنید و یه مدتی به خودتون استراحت بدید و دوباره تکرار کنید.

در نهایت بهترین راه اینه که دلیل اصلی چک کردن مداوم گوشی رو پیدا کنید و ببینید چرا بعضی از برنامه‌ها یا حتی خود گوشی رو چک می کنید. دنبال تایید یا تعاملی بیرون خودتان می‌گردید؟ به طور دائمی یا موقت احساس تنهایی، ناراحتی و ... می کنید؟ چرا این مواقع چیزی بیرون از شما، حالتون رو بهتر می‌کنه؟ بنویسید. حتی اگر قراره از گوشیتون استفاده کنید و بنویسید! نگران محتوا و متن نباشید و از لحاظ ادبی، نوشتاری خودتون رو قضاوت نکنید. صرفا خارج شدن افکار می تونه آدم رو آروم کنه.


در پایان خوشحال می‌شم تجربه‌ی خودتون رو درباره‌ی این موضوع با من درمیون بذارید :]

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۴ - دستورالعمل‌های موفقیت!

امشب وقتی داشتم می‌مردم از خوابو کلی خمیازه کشیدمو اشک تو چشمام جمع شدو اینطور به نظر اومد که دارم از بی‌موضوعی گریه می‌کنمو، یاد این افتادم که می‌تونم rapper شم؟! نه بابا!
چند وقت پیش یه مطلبی خوندم و سعی کردم امتحانش کنم. هرچند که من کم حوصله‌ام و انتظار دارم سریع یه نشونه‌هایی از تاثیر انجام کارا ببینم اما انصافا یه تاثیراتی رو از همون ابتدا دیدم.
داستان از این قراره که ناخودآگاه ما خیلی در دسترس‌مون نیست وگرنه می‌شد خودآگاه! اما موضوعاتی که نزدیک به خوابیدن شبانه براش مطرح می‌شه رو در کمال آرامش بررسی می‌کنه. چون خودآگاهمون خوابه! سوالای حل نشده‌ی ذهن رو می‌تونه جواب می‌ده! اما ذوق‌مرگ نشید. ماهیتش خیلی شلخته و درهمه. به همین خاطر ممکنه در جاهای نامربوط و مسخره‌ای، جواب یا ایده بگیرید! یا اصلا به خودتون فرصت نداده باشید توی این درهم و برهم‌ها دنبال جواب بگردید.
خودآگاه ما تا وقتی که بیداره بیشتر انرژی ذهن رو به خودش اختصاص می‌ده و خوشبختانه تا مدت کوتاهی بعد از بیدار شدن بدن ما هم، درست بیدار نشده! این زمان همون زمان طلایی که عموم مردم با چک کردن موبایل به بهترین نحو، گند می‌زنن بهش! والا!
توی این مدت کوتاه بعد از بیدار شدن بهتره تو حال خودتون باشید و فکر کنید، حرف نزنید و هرچی به ذهنتون میاد رو بنویسید. مهم نیست همون موقع به نظر مزخرفه.
حالا چرا اول صبح چک کردن موبایل حرام است؟
چون نوتیفیکیشن‌ها، اتفاقات شبکه‌های اجتماعی و ... شما رو وادار به واکنش می‌کنن و شما نمی‌تونید به راحتی کنش خلاقانه داشته باشید.
برای حفظ سلامتی فکم(و جلوگیری از خمیازه‌های هیولایی) بهتره زودتر این نوشته رو تموم کنم. خب کجا بودم؟ آهان، اون تاثیر حداقلی که اولش گفتم آرامشه که دیرتر توسط موبایل بهم زده می‌شه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز ۱۱ - تاب سواری

بعضی از روزها در رفت یا برگشت از دانشگاه در خیابان امیرآباد، کنار پارک لاله پیاده می‌شدم و دور از چشم نگهبان پارک، سوار تاب می‌شدم. تاب‌ها محدودیت سنی داشتند تا هرکس با هر وزنی روی آن ننشیند! اما این قاعده اشکال داشت چون من ۲۰ و اندی سالم بود ولی ۴۳ کیلو بودم. بنابراین با وجدان راحت ولی یواشکی، تاب بازی می‌کردم.
یکی از بارهای تاب‌بازی، دختر ۷ ۸ ساله‌ای آمد و روی تاب کناری نشست. وقتی داشتیم تاب می‌خوردیم می‌خواست سر صحبت را باز کند، گفت: کلاس چندمی؟
گفتم: دانشجوام.
تاب را نگه داشت و خیلی جدی رو به من گفت: الکی نگو! ازت پرسیدم کلاس چندمی؟
گفتم: چندم بهم می‌خوره؟
گفت: دوم راهنمایی!
داشتم کارت دانشجویی‌ام را درمی‌آوردم که نگهبان پارک آمد و شاکی شد که خانم شما چرا نشستی مگه نمی‌بینی نوشته فقط تا ۱۰ سال می‌تونن از این تاب استفاده کنن؟!

***
تجربیات من از تاب‌سواری حرفه‌ای به مدت‌ها قبل برمی‌گردد. وقتی یکی دو ساله بودم و پدربزرگم برایم تاب ساخته بود. با قطعه‌های چوبی نی‌مانندی به طول ۱۵ سانت که کاملا سوهان خورده بود و هیچ جای تیزی نداشت. وسط نی‌ها سوراخ شده و از داخلش طناب رد شده بود. نی‌ها اضلاع مکعبی را تشکیل داده بودند که فقط یک وجه داشت آن هم نشیمن‌گاهش بود. یک نشیمن‌گاه ابری.
۴ طناب از اطراف بالا رفته بود و حلقه‌ای داشت که به قلابی در سقف وصل می‌شد. می‌شد بچه را از بالای این مکعب در آن نشاند و می‌شد ضلعی که روبروی تاب سوار قرار می‌گرفت را بالا داد که بچه خودش برود بشیند و به عنوان محافظ، آن ضلع را پایین بیاورد. این تاب برای بازی در چارچوب درها طراحی شده بود و برای بازی کردن باید یک قلاب به بالای آستانه‌ی در رول پلاک و محکم می‌شد و اما این بازی نیز مانند دیگر بازی‌هایی که به شهر آورده می‌شد و محدودیت‌های مکانی داشت بی‌روح و خالی
 شده بود. خلاصه آن‌قدرها که در خاطرم بماند، کیف نداشت.
در روستای سار، حوالی کاشان، ما یک خانه پایین کوه داشتیم. روبرویش یک باغ سبز که تا چشم کار می‌کرد درخت بود و جلویش بوته‌های گل سرخ.
آن زمان سقف خانه‌ها را از نی‌های نازک و تنه‌های کلفت درخت‌ها می‌ساختند و همیشه یک قلاب وسط سقف اتاق، راهرو وجود داشت و تمام اتاق‌ها، رو به منظره‌ی باغ، درهای چهارلنگه داشت که می‌توانستیم همه را باز کنیم.
جزو معدود خاطراتی که از سال‌های کودکی دارم تاب‌های مختلفی است که به قلاب‌های وسط اتاق‌هایی با درهای باز به سمت درختان وصل بود و من بازی می‌کردم.
حرفه‌ای تاب‌سواری می‌کردم یعنی می‌توانستم از ابتدا بدون آن‌که پایم را به زمین بزنم تاب را تند یا کند کنم. برای این کار اول کمی خود را تکان می‌دادم. وقتی تاب به عقب می‌رفت پاهایم را به عقب می‌بردم و وقتی به جلو می‌آمد پایم را با قوس مخصوص به جلو پرت می‌کردم. برای ایستادن تاب هم خلاف این کار را انجام می‌دادم.
وقتی تاب آنقدر بالا می‌رفت که از جلو به بالای در و از عقب به سقف می‌رسید، همیشه با خودم فکر می‌کردم که اگر تاب از جلو بالا بیاد و من در همان حال بپرم می‌توانم در آغوش باغ به زمین بیایم. فاصله تا باغ خیلی بیش از این خیالات بود. شاید باد خنکی که موهایم را خلاف جهت تاب تکان می‌داد و موسیقی سکوت، مرا به عمق چنین تخیلاتی می‌برد.
آن‌قدر این خاطره برایم در روزهای کودکی، شیرین تکرار شده است که حالا می‌توانم در خاطرات غرق شوم و بدون آن‌که به سن‌م، به نگاه اطرافم توجه کنم مدت‌ها حرفه‌ای تاب سواری کنم.
هنوز هم گاهی باد خنکی می‌وزد و چادرم را خلاف جهت تاب تکان می‌دهد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰